کوه پرسید ز رود : زیر این سقف کبود راز ماندن در چیست ؟
گفت : در رفتن من .
کوه پرسید و من : گفت در ماندن تو .
بلبلی گفت و من : خنده ای کرد ، و گفت : در غزلخوانی تو !
آه از آن آبادی که در آن کوه رَوَد ، رود مرداب شود ، و درآن بلبل سرگشته سرش را به گریبان ببرد ، و نخواند دیگر .
من و تو ، بلبل و کوه و رودیم .
راز ماندن جز ،
در خواندنِ من ، ماندنِ تو ، رفتنِ یاران سفر کرده مان نیست ، بدان !
ادامه...
بسم رب الشهدا
سلام بزرگوار
خداقوت بروزم با( نجواهای شلمچه) منتظر حضورتون انشالله
یامهدی
سلام
ممنون از اطلاع رسانی شما
ممنون
«وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ »
ان شاء الله
سلام خداقوت
بروزم تشریف بیارید خوشحال میشم
سلام
ممنون
سلام علیک
حاجی جون عکسات که خیلی کوچیکه
سلام
کلیک کنید باز شوند