اینجا لجمن است

لبه جلویی منطقه نبرد

اینجا لجمن است

لبه جلویی منطقه نبرد

دعا

دعایم کنید

و همچنین

حلالم کنید

بنده هم قول می دهم

در حرم حضرت ارباب علیه السلام

دعایتان کنم



تلخی این آب شیرین !

این روزها مردم قم دیگر آب شور نمی خوردند و آب آشامیدنی شان شیرین شده است به رغم زحمات فراوان دولت ، رئیس مجلس و قرارگاه خاتم الانبیای سپاه ، اما ذائقه ی مردم قم از افتتاح نشدن این پروژه به دست رئیس جمهور تا ابد تلخ خواهد ماند و به نظر می رسد تلخی این آب شیرین بدتراز آب شور قبلی باشد . نمی دانم آخر این داستان چه خواهد شد اما مطمئن هستم "والعاقبه لِلمُتَّقین" است .

بهار نمی آید

لازم نیست با سیر و سماغ و سمنو و سبزه گولمان بزنید ، ما بهتر از همه می دانیم که تا "بهار" نیاید بهار نمی آید . به امید آمدنش . سال 90 مبارک .

سفرنامه مشهد هم آمد

طبق قولی که به همه ی دوستان داده بودم ، روبروی ضریح امام رئوف که رسیدم بچه های لجمن جزء اولین کسانی بودند که به ذهنم آمدند و دعای شدیدی در حق شان کردم . همچنین که قول داده بودم سفرنامه مشهدم را تنظیم کنم ، به قولم عمل کردم و این پست به همین منظور است . شاید با همه سفرنامه هایی که تا بحال دیده اید فرق بکند . حتماً نظرات سازنده تان را مثل همیشه به گوش جان خریدار خواهم بود .   

 

1- دعوت

یکشنبه 23 آبان ساعت 10 شب بایکی از دوستان مشهدیت تماس بگیری و بگویی : حالا که می روی اطراف حرم به امام رئوف بگو بدبخت ، بیچاره های امت را هم دعوت کند و دوشنبه 24 آبان ساعت 10 شب به شما زنگ بزنند و بگویند : مشهد می روی و تو هم که خیلی وقت است مشرف نشده ای به سرعت جواب مثبت بدهی و پنج شنبه 27 آبان در حرمش نشسته باشی و سفرنامه ی مشهدت را بنویسی چیزی به جز دعوت می تواند باشد ؟ 

2- پول صدقه

صالح خلیلی همان دوستی که در اتوبوس آمد کنارم نشست و در همان لحظه ی اول چنان ارتباطی برقرار کرد که پول صدقه ی ما را هم حساب کرد ! 

3- چه خبر

اکثر کسانی که در اتوبوس کنار هم می نشینند همدیگر را نمی شناسند . به جز من و 8 نفر دیگر بقیه شان فرهنگی هستند و از نواحی آموزش و پرورش اعزام شده اند که دوستیشان با جمله ی "چه خبر" آغاز می شود و اکثراً به اخباری از عالم سیاست ختم می شود . 

4- دخالت سیاسی

هر کس هر حرف و تحلیل سیاسی که بلد است می گوید و تقریباً کسی نیست که هیچ حرفی برای گفتن نداشته باشد . اما در این میان پسرک جوانی هست ، که به ظاهر از دیگران بیشتر اطلاعات روز دارد ، شروع کرده به تخریب چهره ی اشخاص سیاسی از آقای الف ، ها ، را گرفته تا آیت الله واو ، خا . و کسی را از دم تیغ حرف هایش سالم نمی گذراند . و تو هم که یک لحظه فراموش می کنی که قرار است در این سفر گمنام بمانی یک دخالت سیاسی در بحث اش می کنی و به اندازه ی یک متر برجکش را می آوری پایین تا دیگر چنین تحلیل های غلطی ارائه نکند و دوباره به گمنامی ات ادامه می دهی . 

5- یاسین  

بعد از نیم ساعت تمام که شام خوردنش طول می کشد از همه ی مسافران حاضر در اتوبوس می خواهد که ساکت باشند تا برای سلامتی در این سفر سوره یاسین را از حفظ بخواند . صدا و حرکات دستش بیشتر شبیه مداحان است تا قاریان قرآن . نفس که می گیرد انگار می خواهد در استخر زیر آبی برود و به هر آیه بیشتر از یک نفس خرج نمی کند . یاسین اش به اندازه ی نصف شام خوردنش طول می کشد . نمی دانم چرا بعضی از کلماتی را که می خواند من هرچه می گردم در قرآن نیست و خدا به خیر بگذراند قبل از اینکه صدق الله را بگوید دو آیه را جا انداخته است . 

6- فیلم

مسافران که حالا اخبار سیاسی شان ته کشیده است از راننده می خواهند تا فیلمی بیندازد تا عیش کامل شود و چه انسانهای کم توقعی هستند فیلم هایی درخواست می کنند که بعید می دانم در هیچ اتوبوسی در عالم پیدا شود : از کرخه تا راین – آژانس شیشه ای –ملا قلی پور – حاتمی کیا - اخراجی های 4 ! و این آخری را حتماً شوخی می کردند وگرنه بعید است اطلاعاتشان تا به این اندازه پایین باشد و راننده هم با این جمله که فیلم های من به درد شما نمی خورد خم می شود و یکی از سی دی ها را درون دستگاهش قرار می دهد . اسم فیلم را نمی دانم چه بود ولی هرچه بود واقعاً به درد آن جمع نمی خورد . 

7- خواب

انواع خواب در اتوبوس عبارت هستند از : 1- خواب سه گوش که باید زانوهایت در شکمت قفل شوند 2- خواب پادرد که باید 4 زانو بنشینی و به جلو خیره شوی 3- خواب دراز کش که باید پتو داشته باشی و از کف اتوبوس و بوی جوراب ها فیض ببری 4- خواب زلزله که باید سرت را به شیشه بغل بچسبانی 5- خواب راحت که البته این مورد وجود ندارد ! 

8- پله برقی

من در اینجا به یکی دیگر از فواید پله برقی پی بردم و آن هم اثر بهداشتی پله برقی است که تو را به سرویس های بهداشتی حرم راهنمایی می کند ! 

9- نگاه اول

نگاه اول با گوشه ی چشم است و با پهنای صورت خیس که به یک گنبد زرد خدایی خیره هستی . السلام علیک یا علی بن موسی الرضا  

10- همسفران ما

با دو نفر هم اطاقی هستیم اینجا ، یکی شان همان است که در دیدار اول پول صدقه ی ما را حساب کرد ، قیافه اش 3 سال بزرگتر از من نشان می دهد ولی دو سال هم کوچکتر است . طلبه ی سال نهم حوزه قم است و برای خودش یک رند به تمام معناست . حرکاتش مرا یاد اشعار حافظ می اندازد . منتها الیه تواضع است . دوست دیگرمان 8 سال از ما بزرگتر است و چهره اش فرد پخته ای نشان می دهد که واقعاٌ هم همینطور هست . بقیه ی دوستان که در اطاق های دیگر هستند از معلمان و معاونان آموزش و پرورش هستند که برای شناختن اخلاقشان باید جلال زنده شود و جلد دوم "مدیر مدرسه" را بنویسد . اخلاق شان دقیقاً نشان می دهد که چگونه کمال همنشین در اینها اثر کرده و رفتارشان شبیه دانش آموزان راهنمایی شده است . احسنت باید گفت به این دانش آموزانی که چنین معلمانی تربیت کرده اند ! 

11- عطار

دو پسر مومن و مذهبی که فقط یکی شان سید بود ، ما را نیم ساعت تمام در مغازه عطر فروشی شان نگه می دارند در خیابان طبرسی . هر سئوالی که ازشان می پرسی هزینه ی جوابش ده صلوات است برای سلامتی امام زمان به همراه تسبیحی که خودشان همان لحظه ی اول برای نمک گیر شدن داده اند . جالب تر از همه این بود که آنها جنس فروخته شده را با لبخند پس می گرفتند !نمی دانم چند تا صلوات فرستادیم اما جمعاً 15 سئوال از دو پسر مومن و مذهبی که فقط یکی شان سید بود ، پرسیدیم .  

12- دوش در حلقه ی ما

یکی از دوستان همسایه را در مسجد گوهرشاد دیدم و بعد از احوالپرسی گفت که چطور با وجود مضیقه ی مالی در زندگی اش ، وقتی از امام رئوف درخواست زیارت کرده است ، در طول دو ماه اخیر این سومین بارش است که به زیارت می آید و من هم قصه ی دعوت شدنم را برایش گفتم و باگوشه ی چشم به یک گنبد زرد نیم نگاهی کردم و زمزمه کردم که : دوش در حلقه ی ما قصه ی گیسوی توبود ... تا دل شب سخن از سلسله ی موی تو بود . 

13- سئوال

فرزند یکی از دوستان تماس گرفته بود و از پدرش می پرسید که کرم خاکی چطور نفس می کشد . واقعاً احسنت باید گفت به این معلمانی که همه ی همت شان ارتقاء سطح فکری بچه های مردم هست . و پدر این بچه بی درنگ گفت : خب بابا جان کرم خاکی هم مثل ماهی که به جای شُش ، آب شُش دارد ، خاک شُش دارد دیگر !  

14- چشم

به سوی حرمش می آیی . به ضریحش چشم می دوزی و چشم از دنیا به سمت مرقدش می بندی . دعایی می کنی . نجوایی می گویی . لحظه ای چشمت را باز می کنی که وقت وداع است .  

15- وداع

آرامش خاطر زائران ، امید دل نا امیدان ، تمام آرزوی مشتاقان ، انیس شبهای عارفان ، انتهای درخواست عاشقان ، امام رئوف و مهربان ، خدا نگهدار . وداع دشوار است و بار سنگینی آن را فقط عاشقان در عالم دریافته اند . آمد به سرم از آنچه می ترسیدم . وداع دشوار است وقتی می خواهی فرسنگ ها از محبوبت فاصله بگیری . خرده نگیرید به این حرف و نگویید که بُعد منزل نبود در سفر روحانی ، خودتان می دانید که شنیدن مثل دیدن نیست . وداع با شما دشوار است عزیز دلم که همه چیز ما در این دنیای خاکی هستید و من چقدر دنیا دوست می شوم وقتی خاکش خاک حریم شما و زمانش زمان دیدارتان می شود .  

16- درِ گوشی

تو صدای جواب سلام امام را به گوش ما نمی رسانی تا ما با مناجاتش لذت ببریم "وَ فَتَحتَ بابَ فَهمی بِلَذیذِ مُناجاتِهِم" . مناجات هم که یعنی درِ گوشی صحبت کردن . حال که چنین است درِ گوشت می گویم کسی نشنود ، آقا جان ... 

17- بند کفش

فرمودید حتی بند کفشتان را هم از ما بخواهید . آقا جان بچه که نیستم بازی کنم . من بند کفش دارم به من علم و تقوایی بدهید تا به ریسمان الهی شما چنگ بزنم . بنده خوبی باشم . حرف گوش کن . بند کفش قبلاً داده اید ! 

18- دنیا

دنیا بزرگ است . دنیای بزرگ برای دنیاخواهان بماند . به ما از دنیا چیزی اگر می خواهی بدهی همین یک گوشه اش را بده که از فاصله ده متری شبکه های ضریحش پیداست . چیز زیادی که نمی خواهم بقیه ی دنیا ارزانی دنیا خواهان . قصر فردوس به پاداش عمل می بخشند ... ما که رندیم و گدا دیر مغان ما را بس . 

19- ساعت مچی

این بهترین ساعت مچی هست که در عمرم به دستم بسته ام . ولی تا به حال اینقدر از این ساعت بدم نیامده بود ، که دارد لحظه ی وداع را نشان می دهد . 30 آبان 89 ساعت 6 صبح . 

20- اذن وداع

چگونه دعای وداع بخوانم من که هر روز با اذن دخول حرمت صفا می کردم . شما که هر روز اذن ورود به حرم به من داده اید می شود اذن وداع ندهید . چگونه بخوانم "اللهم لا تجعله آخر العهد من زیارتی" . 

21- آغوش

اشک چشم نیست که باران رحمت الهی است که به بندگان خاص اش عطا می کند . در آغوش می کشی که ساکتم کنی . باشد خموش می شوم . فراق هرچه بامن کند سزاوارام ...چراکه قدر وصال تورا ندانستم

ما هم به حج آمده ایم

۱- تشکر می کنم از همه ی بچه هایی که در مطلب قبلی نظر گذاشته بودند .

۲- قولی که به همه تون داده بودم را عملی کردم و روبروی ضریح امام رئوف از تک تک بچه های لجمن یاد کردم .  

۳- هنوز هم باورم نشده به پابوسی امام رضا علیه السلام آمده ام و ذکر لبهایم همین ابیات شده است : چون من گدای بی نشان / مشکل بود یاری چنان / سلطان کجا عیش نهان / با رند بازاری کند . 

۴- ما مثل داداش حسین نیستیم که توی هتل اینترنت پر سرعت داشته باشیم فلذا توی یه کافی نت خیابون شیرازی در حال نوشتن این مطالب هستم . 

۵- اگر خدا بخواهد یه سفرنامه ی ناچیز هم دارم آماده می کنم که انشاء الله به زودی فایل دانلودش را براتون می گذارم .  

۶- هنوز هم التماس دعا پذیرفته می شود . ؛یعنی که یعنی ! ؛

بیش از آنکه فکر می کردم رئوف است این آقا

بی مقدمه :

ساعت 10 شب یکشنبه با یکی از دوستهای مشهدیت صحبت کنی و بهش بگی حالا که داره می ره از کنار حرم رد بشه به آقا بگه که این بدبخت بیچاره (یعنی من) را هم دعوت کنند و دوشنبه ساعت 9 شب یک نفر بهت زنگ بزنه و بگه : آقا مشهد می رید اسمتون را رد کنم و تو هم مثل آدمهای گیج و منگ بلند پشت گوشی داد بزنی چرا نمی رم . هنوز هم که هنوز است باورم نمی شه چهارشنبه ساعت 18:45 دقیقه روز عید قریان عازم حرم امام رئوف هستم . بیش از آنکه فکر می کردم رئوف است این آقا . حالا تا اون موقع دو روز مونده . هرکس از دوستان حرفی با امام رضا داره تو قسمت نظرات بگه تا روبروی ضریح امام رئوف به اسم یادش بکنم . به قول داداش حسین یعنی که یعنی !

جنگ لجمن و جلبک ها !

مطلب قبلی که درباره ی اسرائیل نوشته شده انگار خیلی ها را نگران کرده و البته بعضی ها را هم خوشحال .

نگاه های مختلف خوانندگان به این موضوع و رفت و آمد بیش از اندازه ی جلبک های سبز مرا واداشت تا چند تذکر به خوانندگان عزیز لجمن بدم . 

تذکر اول خطاب به دوستان خوب و وفادار به انقلاب : باید بدونیم ما در جنگ نرم با دشمن اصلی خودمون قرار داریم و در این جنگ نباید حالت تدافعی به خودمون بگیریم ، که در این جنگ دفاع یعنی شکست (به علت نابرابر بودن تجهیزات) لذا بهترین حالت ، حالت تهاجمی است که ما هم سعی کردیم در پست قبلی همین حالت را (به حق) به خودمون بگیریم .

تذکر دوم خطاب به جلبک های سبز : آقایان جلبک من باور نمی کردم شما اینقدر ترسو باشید که حتی از یک مطلب خیلی ساده که در یک وبلاگ گذاشته می شود اینقدر بترسید و برای خنثی سازی آن، این قدر خود را به زحمت بیاندازید . 

واقعیت این است که ما همان وفاداران به انقلاب و اسلام هستیم که در ایران زندگی می کنیم و فرزندان همان پدرانی هستیم که در دفاع مقدس به خاک و خون کشیده شدند و البته شما هم فرزندان پدران خود هستید که در زمان جنگ به آمریکا سفر کردید و هنوز هم برنگشتید !

نظراتی که در لجمن می گذاشتید ، و جملاتی که استفاده می کردید ، همه اش لایق خودتان و پدرتان (اوباما) بود . برای همین یکی از نظرات شما و پاسخی که در وبلاگ هایتان  دادم را برای تنویر افکار عمومی در لجمن می گذارم تا هی نگویید سانسور می کنی ! امیدوارم راضی شوید و البته عصبانی :

یکی از نظراتی که توسط tania2013.loxblog در لجمن گذاشته شده بود (عصبانیت را می توان از بکار بردن واژه ها فهمید) :

هنوز داری زر می زنی
حتما یه سر بزن به وب بخون ما از جونمون واسه موسوی می زاریم ولی شما به خاطر پول و ساندیس .
بازم که سانسور کردی واست متاسفم .
ای بچه بسیجی که تو گوشات پر ه از این چرندیات یادت باشه من و تو ایرانیم .... اما تو ایران رو فروختی به عرب
اسم عرب و........ دین اسلام دین راستی توی ایران دین فریبه
خوب باز می دونم حذف میکنی نظرمو
و هیچ وقت هم اگاه نمی شی
درود بر موسوی

و اما جوابیه لجمن (قبلا از بکاربردن کلمات چیزدار معذرت می خواهم ) :

امروز دیدم توی وبلاگم دوباره حرفهایی که لیاقت خودت و بابا اوبامات بود را به حضرت ماه زده بودی . ما از اول تاریخ بر حق بودیم و برحق خواهیم بود به جان محمد . و حالا حالا ها تحمل خس و خاشاک را هم خواهیم داشت به جان علی .

جلبک جان هرچقدر دل تنگت می خواهد زر بزن ، چون در رفتار ما اثری نخواهد گذاشت . ما در غیاب خورشید خامنه ای عزیزمان را که یک مویش را هم به آن موسوی و زنش و بابای تو (اوباما) نمی دهیم ماه خود می دانیم ، تا اعماق وجودت بسوزه . خیلی زور نزن عقب نشینی در وجود بسیجی ها نیست  .

لیاقت شما همان قدر هست که برای میر یزید ، شیخ بی سواد ، ممد تمدن ، مرد خاکستری و بابا اوباما جون بدید .

به عموی خوبت (اسرائیل) هم بگو ما تا آخرین گلبول قرمز رنگ خونمون پای خامنه ای و ایران اسلامی مون ایستادیم هر غلطی می خوای بکن .

اگه تو تازه به دوران رسیدی مهم نیست اما برو ازش بپرس که با خان دایی (صدام) مهربان شما چه کردیم . و همه عالم و آدم می دونن که : اگه بسیجی نبود ، صدام الآن بابات بود .

این را هم بهتون بگم یه بار دیگه پای سبز(لجنی) تان را به وبلاگ لجمن بذارید یه مطلب می ذارم تا یه جای دیگه تون بسوزه . این جمله را هم می گم تا هرچقدر دوست داری بسوزی و عصبانی بشی و از این عصبانی ات بمیری ..:: غلط کردید بی شمارید ::.. از طرف داداش حسین بچه بسیجی ها گفتم .

به شما که گفته بودم که من نی ساندیس ام را توی چشماتون فرو می کنم اگه باور نداری یه بار دیگه به لجمن بیا و نظر بذار و بعدش منتظر جوابیه من به عنوان یک پست مستقل باش . هرچند خیلی اهل حاشه نیستم اما شما ها مجبورم می کنید . بای بای جلبک !