به بهانه ما ومجنون همسفربودیم...

این پست فقط برای شماست سید به بهانه ما و مجنون همسفر بودی....

خیلی حرف دارم برایت که نمیتوانم مقدمه چینی کنم...مدت هاست نوشتم از دستم در رفته.....

نوشتی دوستی دارم اهل دل ...عاشق...اغراق کردی سید اغراق....بانو شاهد...

از کربلایمان نوشتی ....دوست دارم تکرار خاطرات کنم...

یادت هست سید؟ کربلا هتل آل البیت

یادش بخیر وقتی رسیدیم توی اتاق داشتیم ساکمان را کنار می گذاشتیم رهگذر زنگ زد و من گفتم ما رو به روی حرم علمداریم و تو گفتی زهرا ما رو به روی حرم سید الشهداییم نگاه کن به کاشی ها نوشته السلام علیک یا ابا عبدالله...

و من گفتم نگو سید و مردم.....

یادت هست سید امدند در اتاقمان را درست کنند که تازه نگاهمون به پنجره افتاد با اعتراض به سمت بانو رفتیم که مادر گفت چتونه بچه ها؟ما خیمه زدیم کنار خیمه امام ح س ی ن«علیه السلام» و چقدر ذوق کردیم....

یادت هست سید از حرم که می امدیم و از اسانسور بیرون می امدیم تا دم پنجره می دویدیم سمت پنجره  و هر کس زودتر به خیمه ها میرسید برنده بود...

یادش بخیر سید...

یادته توی حرم بودیم و من مشغول همان  کاری که قرارش رو توی مسیر گذاشته بودیم به یاد همون شهید«منظورم همان جمع کردن زباله ها» و امدی و گفتی بانو دم کفش داری منتظرته و من سریع رفتم و هر چه گشتم پیدایش نکردم ...45 دقیقه منتظر ماندم اما کسی نیومد تا بالاخره از حرم بیرون امدی و گفتی هنوز نیومدن گفتم نه

گفتی اشکال نداره بیا بریم! با تعجب نگاهت کردم که با کدوم کفش؟ گفتی بدون کفش بیا بریم اشکال نداره!!!!! و اصلا حواست نبود که متنفرم از پیاده رفتن روی کثیفی ها....

چاره دیگری نبود همراهت شدم یادت هست رو به روی حرم امام  ح س ی ن «علیه السلام» یه ابمیوه فروشی بود که گفتی زهرا بیا از اینجا ابمیوه بخریم و هرچه گشتیم پولی همراه خودمون نبرده بودیم و گذاشتیم برای بعد....به در هتل که رسیدیم جلوش رو اب گرفته بود و تو رد شدی و من نمیدونستم باید چه کنم ....با یک حرکت انتحاری یک نگاه به این طرف و یک نگاه به طرف دیگر و پریدم چه سوژه ای بودیم ....همیشه بهمون میگفتن پت و مت...

یادش بخیر...نجف چقدر  می خندیدیم و بعد عذاب وجدان می گرفتیم و بانو گفت اشکال نداره ادمخانه پدری اش راحت است بخندید....

یادته چقدر دوست داشتم از اون کلاش های که اون سرباز های تنبل داشتن داشته باشم و همش تعریف      می کردم و بهشون که   می رسیدیم چقدر حرص می خوردم که داشتن و ...و بانو مدام می گفت خدا رو شکر پسر نشدی و اگر نه معلوم نبود الان باید کجا می امدم دنبالت....

یادته اون هندوانه ای که توی نجف پدرت خرید و خوردیم.....مزه شیرینی اش هنوز زیر دندانم....

یادته بانو پیرم کرد توی نجف با این بیت:

شمع می سازم برایت یا امیر المومنین

قد این گلدسته هایت یا امیر المومنین

و تو چه حالی می کردی و من چقدر حرص میخوردم که شما فقط همین یک بیت رابلدید؟؟....

یادش بخیر من هرشب با خاطراتمان سر می کنم سید...

نوشتی غذا خوردنش ....یادت هست اون سال که با هم رفتیم طاهری و بعد من امدم خانه شما و بقیه رو پیچوندیم رفتیم بالا توی تاریکی نشستیم و داشتیم  قیمه هیئت را میخوردیم و تو گوشی ات را روشن کردی و گذاشتی

شب ها با یادت بیدارم ح س ی ن اربابم....

و بعد حالات من رو که دیدی خاموشش کردی....تقصیر من که نیست خوب بد می خونن...ادم مست می شود...

بقیه را پیچانده بودیم که محفل خصوصی بگیریم و روضه بخوانیم که یهو در باز شد و همه امدند.....

یادت هست بیت رفتیم؟؟بعدش رفتیم موج  واز خستگی خوابمان برد و با صدی سینه زنی بیدار شدیم و خدا رو شکر کردیم که خوابمان برد هنگام مقتل خواندن سید ح س ی ن مومنی...

حتی یادش بخیر اربعین چیذر...محرم چیذر....یادته سید؟...

یادش بخیر سید .............

ایات قران ....توی اعتکاف بود اون ایه سوره حج را برایت خواندم 3 روز قبل رفتنمان به کربلا که تو گفتی زهرا بسه....

مسجد حنانه یادته؟؟؟من ترکیدم...و تو گفتی زهرا اولش ها....هنوز مانده و تو به بانو گفتی شما چقدر به جای شیر تربت دادید؟؟

بانو با تعجب گفت:نمیدونم دارم شک می کنم که کلا به جای شیر تربت خورده باشه...

سید سید سید...

مشهد خانه پدری؟؟؟سید خانه پدری شما نیست؟؟شما که اصلا نمیری...نذار بگم..سید....من و نگاه کن...

میدانی سید یقین به چه چیز در موردت دارم؟

هرکه در این بزم مقرب ترست

جام بلا بیشترش میدهند...

سید این ها رو نگو....اونقدر اوضاع خرابه که  خدا دیده کار من هیچ جوره درست نمیشه با امام رضا هم درست نمیشه

می بردم کربلا تا ادمم کن تا یادم بیاد از کجام....

سید دلم برایت تنگ شده برای تک تک لحظاتی که با هم داشتیم...

پت و متی را که بهم دادی گذاشته ام جلوی اینه اتاقم و زمان های استراحت بهش نگاه میکنم...

سید دلم حتی برای اون میم های اخر که سرش دعوا می کردیم تنگ شده...

من دلم روشن سید...خیلی روشن رضیه حضرت رضا دلم روشن....

باز هم با هم کربلا می ریم باز هم چای عربی میخوریم...

راستی سید ان ابمیوه فروشی کنار حرم حضرت ارباب رو خراب کردن و نمیدونی چه شده کربلا...

بین الحرمین را سنگ کردن دیگه اسفالت نیست تا نرم بشه و پاهات فرو بره...

سید دلم برای اغوشت تنگ تنگ«اینجوری نگاهم نکن بهم نمیومد اینقدر احساساتی باشم؟»

.

.

بگذار بگویم برای دلت:

والعادیات بخوان و به اسب ها فکر کن.....

.

سید روزگار خواهر کوچکت بد است خیلی بد...دعای تو توی اوج اسمان دعا کن برای خواهرت که مثل خودت باشه امسال

تا اینجا نصفه توانستم دعا کن یشه که برسم....سید چیزی میخوام که نشه نابود میشم...سید دلم رضیه ی مولای غریبم..دعا کن برای خواهر کوچکت....

امروز سنجش دادیم...نمیدونی همیشه قبل ازمون یک خواب تکراری می بینم یک خواب که تعبیر خوبی ندارد و  می توانم ببینمش خواب گربه هایی که بهم حمله کردند و من....

و می توانم گربه ها رو ببینم...سید دعا کن بتونم سید سید سید سید.....

مرا....

دوستت دارم..

.

پ.ن:

http://tasnim50.mihanblog.com/post/66

 

پیامبر رحمت(صل الله علیه وله و سلم)

یا اباذر!

ان سرک ان تکون اقوی الناس فتوکل علی الله و

ان سرک ان تکون اغنی الناس فکن بما فی یدالله عزوجل اوثق منک بما فی یدیک

ای ابوذر!

اگر می خواهی نیرومندترین مردم باشی بر خدا توکل کن

و اگر میخواهی عزیزترین مردم باشی از خدا بپرهیز

اگر میخواهی داراترین مردم باشی به انچه پیش خداست از انچه داری مطمئن تر یاش...

.

.

این روزها پیامبر رحمت و مهربانی دوست دارم

ابوذر باشم....دوست دارم سلمان باشم تا بگویی منا اهل البیت...

پیامبر رحمت ................

تقدیر باحضرت سید الشهدا

 و باز هم طلبید...

الحمدالله...

اقای من دلیل گریه های من

دلم برای تو حرم برای من

به روی گنبدت با دستای خودت

کبوتری و پر بده به جای من

ح س ی ن من ح س ی ن من

 

ادامه نوشته

حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)

نظام رشتی را خواب دیدند پرسیدند:«چه چیز به درد عالم اخرت میخورد؟»

گفت«دوچیز.یکی امام ح س ی ن(علیه السلام) یکی تقوا.»

یکی اهل بیت که آدم حسینی بشود اهل بیتی بشود یکی هم تقوا.

پرسیدند:«حالت چطور است؟» یک شعر خواند در خواب گفت:

شکر خدا را که در پناه حسینم               عالم از این خوب تر پناه ندارد

.

به نقل از ایت الله مجتهدی تهرانی

..

...

چقدر این روزها جایتان خالیست حضرت ایت الله مجتهدی تهرانی

یادگار امام هادی«علیه السلام»

فما احلی اسمائکم....

هرچی که میگم ح س ی ن

ح س ی ن

دلم که سیر نمیشه......

ز دست عشق در عالم هیاهوست...

الَّذِينَ جَعَلُواْ الْقُرْءَانَ عِضِينَ(91)

فَوَ رَبِّكَ لَنَسَْلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ(92)

.

.

.

.

خودم دیدم که قرآن زیر پا بود

همه آیات آن از هم جدا بود


سلام علی قلب زینب الصبور

ولنبلونکم بشی ء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات

و بشر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انا لله و انا الیه راجعون...........

.

.

بی خود نبود ام المصائب خواندنش...

زیارت

بسم رب ال ح س ی ن (علیه السلام)

دوستان

برای ارتباط با خادمان حرم حضرت ابالفضل العباس علیه السلام و ثبت نام زیارت نیابتی به آدرس زیر مراجعه کنید.

http://alkafeel.net/persian/zyara/view.php

دعا...........

روز نهم(یاابوفاضل)

بسم رب ال ح س ی ن(علیه السلام)

آبی نبود اگر که تو سقا نمی شدی

مشکی نبود اگر که تو دریا نمی شدی

از سمت خانواده زهرا به سمت ما

فیضی نبود اگر که تو آقا نمی شدی

حالا که مثل نور شدی و قمر شدی

ای کاش هیچ وقت تو پیدا نمی شدی

این تیر با نگاش نظر می زند تو را

حالا نمی شد این همه زیبا نمی شدی

می خواستی که تیر نگیرد تن تو را

کاری نداشت، خوش قد و بالا نمی شدی

تو جمع خیمه بودی و تقسیم کردنت

ورنه در این مزار کمت جا نمی شدی

پیش قد حسین، تمامت شکسته بود

تقصیر تو نبود اگر پا نمی شدی

.

.

تو جمع خیمه بودی و تقسیم کردنت

ورنه در این مزار کمت جا نمی شدی
....

صل الله علیک یا ابوفاضل

یا ح س ی ن

بسم رب ال ح س ی ن(علیه السلام)

ارباب گفتند این قبیله گره باز می کنند

چه باز کردنی؟؟؟!!!گرفتار تر شدیم.....

.

.

آآآآآآآه ای ح س ی ن من.......

کربلابم عید 1391