شهیدصادق روشنی       (پست ثابت)

http://s1.picofile.com/file/7629375692/F_20_.gif

براي ديدن عكسهاي بيشتر شهيد صادق روشني (عموي عزيزم)  به ادامه مطلب برويد



   



                      لطفا حتما به اين وبلاگمم سر بزنيد:

  http://diz2012.blogfa.com



السلام عليك يا حجربن عدي (ع)



ادامه نوشته

خوشا به حال آنان که پروازشان اسیر هیچ قفس نشد






رسول خدا(ص) می فرمایند:

«هنگامی که زن ها را دیدید که بر سرشان چون کوهان شتر هاست،

 بدانید که نمازشان پذیرفته نمی شود.»(1)







«در آخر امت من... زنانشان در عین لباس پوشیدن لخت و عور هستند

 و بر سرشان چیزی همانند کوهان اشتران لاغر است، آنها عطر بهشت را نمی شنوند.

 آنها را لعنت کنید که آنها از رحمت خدا بدور هستند.»(2)







«قیامت برپا نمی شود جز هنگامی که لباسی ساخته شود و زنها آن را بپوشند

 که در عین لباس پوشیدن لخت و عور باشند

 و اراذل و اوباش بر مردم شریف و آزاده برتری پیدا کنند.»(3)








هم چنین امیر مومنان، علی(ع) در وصف زنان آخرالزمان می فرمایند:

«زنها لخت و عور می باشند، زینتهای خود را آشکار می سازند،

 و از دین بیرون می روند، به فتنه ها می گرایند، به سوی شهوتها و لذتها می شتابند،

 محرمات الهی را حلال می شمارند و در جهنم جاویدانند.»(4)





كميل نوشت:

خدايا به راستي اينان نميدانند؟؟؟؟  :

وَ لا یُمکِنُ الفِرارُ مِن حُکومَتِکفرار از سیطره فرمانروایی‌ات غیر ممکن است.

(فرازی از دعای کمیل)



اى انسان، چه چیز تو را در باره پروردگار بزرگوارت مغرور ساخته؟


سیاستمدار اسرائیلی:
زنان ایرانی را به خیابان ها بیاورید تا نتوانند فرزندانی تربیت کنند که داوطلبانه روی مین بروند





میگویند نوشته ها از گفته ها معتبر ترند ...

دوازده هزار نامه ی دعوت نوشتند ،

ولی با بیش از سی هزار نیزه و شمشیر به استقبال رفتند !

آقای من ، راز بی نشانی بودن ات را اکنون میفهمم ؛

کاش نامه هایی که تمبر صداقت نداشتند هیچگاه به نشانی نمی رسیدند...





با حجابت پاسدار گوهر جان باش                حرمت خون شهیدان را نگهبان باش

از حجابت گرم و جوشان جبهه جنگ است             پوشش تو، با جهاد وجبهه همسنگ است

معنی آیات خون را هیچ مـــ ـــی دانی؟                  پیک خونین وصیت نامه می خوانـــــی؟

سنگر رزمندگان گلگون و خون رنگ است                پشت کردن بر پیام سرخ خون،ننگ است

زمزم عفت زبان و محتوا دامان تو جوشان                عهد و میثاق شهیدان را مبر از یادگیرنده ها

قبله، خونین است و از پاکی وضوی ماست                   خواهرم؛ بیـــــداری تو آرزوی ماست



شهید گمنام


شهید گمنام بگو،

بگو به من حرف دلت رو،تا کی می خوای سکوت کنی!


شهید گمنام بگو،

پس کی می خوای فکری برای بغض توی گلوت کنی؟


گمان کنم که ارثیه مادری ست، گمنامی









دل نوشت:


دلم قرار نمی گیرد از فغان بی تو
سپند وار زکف داده ام عنان بی تو
ز تلخ کامی دوران نشد دلم فارغ 
زجام عشق لبی تر نکرد جان بی تو
چون آسمان مه آلوده ام زتنگ دلی
پراست سینه ام از انده گران بی تو
نسیم صبح نمی آورد ترانه شوق
ســــر بهـــار ندارند بلبـــلان بی تو
لب از حکایت شبهای تار می بندم
اگر امان دهدم چشم خونفشان بی تو
چو شمع کشته ندارم شراره ای به زبان
نمی زند سخنم آتشی به جان بی تو
ز بی دلی و خموشی چو نقش تصویرم
نمی گشایدم از بی خودی زبان بی تو
عقیق سرد به زیر زبان تشنه نهم
چو یادم آید از آن شکرین دهان بی تو
گزارش غم دل را مگر کنم چو امین
جدا ز خلق به محراب جمکران بی تو








كميل نوشت:

خوشا به حال آنان که پروازشان اسیر هیچ قفس نشد

و هیچ بالی اسیر پروازشان نساخت...

خوشا به حال آنان که از رهایی رهیدند

و  بال  وبال جانشان نشد

خوشا به حال آنان که...

خوشا به حال ما، اگر شهید شویم







عشق نوشت:

ای اجل چند روزی دور ما را خط بکش!

وعده ما عصر عرفه و اربعین کربلا




كميل نوشت:

دوستان، التماس دعاي شهادت

روزی تو خواهی آمد از کوچه های باران





ای ششم پیشوای اهل ولا

خلق را رهبری به دین هدی

پای تا سر خدانمایی تو

هم ز سر تا بپای صدق و صفا

زهر منصور زد شرر به دلت

آب شد پیکرت ز زهر جفا

خون شد از داغ تو دل شیعه

 عالم از ماتم تو غرق عزا











شهید منتظر مرگ نمی‌ ماند، يلكه اوست که مرگ را برمی‌ گزیند. 

شهید پیش از آنکه مرگ ناخواسته به سراغ او بیاید، 

به اختیار خویش می‌ میرد و لذت زیستن را نیز می یابد 

نه همانند  کسي که دغدغه مرگ حتی آنی او را به خود  وا نمی‌ گذاردش

 و خود را به ریسمان پوسیده غفلت می‌آویزد





چند روز بعد از عملیات ، یک نفر رو دیدم که کاغذ و خودکار گرفته بود دستش ...

هر جا می رفت همراه خودش می برد

از یکی پرسیدم: چشه این بچه؟

گفت: آرپی جی زن بوده

توی عملیات اونقدر آرپی جی زده که دیگه نمی شنوه

باید براش بنویسی تا بفهمه

 

 كميل نوشت:

گوشهایت را دادی تا ما چشم و گوشمان باز شود

              چشم و گوشمان که باز نشد هیچ، بماند!

شرمنده ی ایثارتم شديم جوانمرد





و حال ما مختاریم! که از ولایت حمایت کنیم یا نه! 

و حال ما مختاریم! تا زمانی که صلح و صفا است از ولایت دم بزنیم و گاه فتنه و بلا، تقیه کنیم!

و حال ما مختاریم! چرا که زین پس دنیا به کام نخواهد بود و اوضاع بر کسانی که از ولایت دم می زنند

و شیعه مولا هستند سخت تر خواهد شد.

و حال ما مختاریم! علوی باشیم، حسینی باشیم، مهدوی باشیم یا در کنار حرمله‌ها بایستیم!



افسران - و حال ما مختاریم!



روزی تو خواهی آمد از کوچه های باران

تا از دلم بشویی غمهای روزگاران

تو روح سبز گلزار گل شاداب بی خار

مرا از پا فکنده شکستنهای بسیار

تو یاس نو دمیده من گلبرگ تکیده

روزی آیی کنارم که عشق از دل رمیده

ترا نادیدن ما غم نباشد کـه در خیلت به از ما کم نباشد

من از دست تو در عالم نهم روی ، ولیکن چون تو در عالم نباشد

روزی تو خواهی آمد از کوی مهربانی

اما زمن نبینی دیگر به جا نشانی



بابام رو تو ندیدی ...؟



گنجشک ناز و زیبا، که میپری اون بالا

بال و پرت به رنگ خاک، دلت مهربون و پاک

به من بگو وقتی که پر کشیدی بابام رو تو ندیدی؟



دیدمش از این جا رفت اون بالا بالاها رفت

پیش ستاره ها رفت

یواش و بی صدا رفت





ستاره آی ستاره، پولک ابر پاره

خاموشی و می تابی، بیداری یا که خوابی

به من بگو وقتی که خواب نبودی بابام رو تو ندیدی؟



دیدمش از این جا رفت اون بالا بالاها رفت

از اون طرف از اون راه

رفته به خونه ی ماه





ماه سفید تنها، که هستی پشت ابرا

نقره نشون کهکشون، چراغ سقف آسمون

به من بگو وقتی که نور پاشیدی، بابام رو تو ندیدی؟



همینجا پیش من بود، نموند و رفت زود زود

اون بالا بالاها رفت

بابات پیش خدا رفت



خدا که مهربونه، پیش بابام می مونه

گریه نمیکنم من، که شاد نباشه دشمن


http://upsara.com/images/xum9tosy3dmi1614jyu.jpg


خدا حافظ اي ماه رستگاري علي(ع)

خدا حافظ اي ماه رستگاري علي(ع)


خدایا مرا ببخش !



و روزها و هنوزها می گذرد

 و ما همچنان

 دست هامان خالی است !


ماه رمضونم تموم شد و رو سياهي موند واسه ذغال







این جا کلاس درس ماست

اینجا یک ترم بالاتر که می روی

مانتو و مقتعه ات بالاتر می رود

اینجا یک ترم بالاتر که می روی

به قول معروف کلاست بالاتر می رود

اینجا یک ترم بالاتر که می روی

روابط اجتماعی ات (با آقایان) بالاتر می رود

اینجا یک ترم بالاتر که می روی

. . .

عجیب است

سر کلاس ما

جای بالارفتن شعور و ارزش و حیا خالی است


هر روز غیبت می خورد

و سرانجام حذف می شود




وقتي لنگ حمام ميشود مانتو....

واي به روز ماها...

بعد انتظار داريم تو كشور اسلامي امام زمان ظهور كنه....

با چه رويي...؟؟؟




2013 - 1





وقتی می خواهی گناه کنی، سوای چپ و راست


 به بالا هم نگاه کن!






http://www.pcparsi.com/uploaded/pc517ceedd0e8778f4c6248ddd71571ba5_khandeh.jpg




كميل نوشت:

دلم گرفت، روحم پژمرد،

صبر و طاقتم به سرآمد.

از گذشته ها شرمنده ام

و از آینده ها بیمناک.

تنها تسلی من آب دیده است...

اشکی که تقدیم تو می کنم، ای شهید!

آبی که با آن دل خود را شستشو می دهم

و با این وسیله غمهای درونی خود را تسکین می بخشم.

از آتش درونی خود می کاهم

و برای لحظه ای آرامش ضمیر می یابم.

برایمان دعا کنید ...







ساده نگذر از کنار پوتین های بی پا

که پاهایشان بدن ها را بردند

تا تو آسوده قدم برداری

 



 

به امید ظهور که صد البته نزدیک است




اَللّهُمَّ اَهْلَ الْکِبْرِیاَّءِ وَالْعَظَمَةِ وَاَهْلَ الْجُودِ وَالْجَبَرُوتِ وَاَهْلَ الْعَفْوِوَالرَّحْمَةِ


عیدسعيد فطر بر همه مبارک

الهي العفو العفو العفو





خداحافظ ای نخل و چاه ها

دگر نشنوید از علی آه ها

که شام علی گشته دیگر سحر

که امشب رود نزد پیغمبر







یه مـسـجد، وسـط دو تا مثـلث اسـیره












مَرارَةُ الدُّنیا حَلاوَةُ الآخِرَةِ ، وَ حَلاوَةُ الدُّنیا مَرارَةُ الآخِرَةِ

تلخی دنیا ، شیرینی آخرت است، و شیرینی دنیا تلخی آخرت.

 "The bitterness of the world is the sweetness of the hereafter , and the sweetness of the world is bitterness of the hereafter (the bitterness of the world appears as the sweetness of the hereafter and vice versa)."






همه دوست دارند که به بهشت بروند

امــا کسـی دوســـــت نــدارد که بــمیــــــــــــــــرد

بهشت رفتن جرأت مردن می خواهد...


و شهدا چه زیبا تفسیر کردند جرأت را...




كميل نوشت:


1-   خدايا در اين شب قدر به حق فرق شكافته ي مولا

كه به راستي شق القمري است عظيم

و به حق نماز رزمندگان و شهدا

به حق مولايم آقا امام زمان(عج)، يوسف زهرا(س)

ما و نسل ما را از زمينه سازان ظهور مهدي فاطمه قرار بده



2-   به قول شهيد شوشتري:

الهي نصيرمان باش تا بصير گرديم،

بصيرمان كن تا از مسير برنگرديم .

آزادمان كن تا اسير نگرديم.

 

3-  ای مثل روز ، آمدنت روشن !

این روزها که می گذرد ، هر روز

در انتظار آمدنت هستم ...

اما...

 با من بگو که آیا ، من نیز


در روزگار آمدنت هستم ؟

هر جا که نام نامی تو آنجاست، قلبم بهانه غزلی دارد...


4-   چوب خط های گناهم پر شد بحساب ابلیس

رمولا جان! برای نوکرت حساب تازه ای باز کن


5-   خدايا نميدونم بخشيدي يا نه نميدونم گذشتي يا نه

فقط ميدونم اين شب قدرم رفت...

خدا...

خدايا اين بدن زار و نحيفم طاقت عذاب و آتيش جهنمو نداره

به الهيتت سوگند، ببخش

غلط كردم خداجون

الهي العفو العفو العفو



چه باک از تیغ زهر آلود دشمــن؟؟؟؟



 _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|___͡͡͡ _▫_͡ ___͡͡π__͡͡ __͡▫__͡͡ _|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|___͡͡͡ _▫_͡ ___͡͡π__͡͡ __͡▫__͡͡ _|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_




بسم الله الرحمن الرحیم...

مدتی بود که با این شدت بازی نکرده بودی با من؛

ترسیده بودم که ...

که مبادا دیگر با مَـنَـت میلی نباشد که جامم را نشکسته ای...

خیرَ حبیبِ من ...

شکرت میکنم با تمام وجودم - وجودی که از توست، یــا توست! -

شکر؛ که اینجا که ایستاده ام جاییست که از وسیله هایت هم کاری برنیاید؛ آدم خوب ها را می گویم...

جایی که "تنها" من بمانم و ... من بمانم و ...

بازی کن حبیبِ من

امــــا تو را به زهرای دردانه ات قسم... ارحم ضعفی و قله حیلتی ... نگذار در این بازی، بَد ببازم ...


بك يا الله       
بك يا الله        بك يا الله




تمام حاصلم خون جگر بود

ز هر شاخه هزاران میوه دادم

همانا پاسخت نیش تبر بود

دلم از طفل بر پستان مادر

به دیدار اجل مشتاق تر بود

اگر چه شاخه هایم را شکستند

به هر شاخه هزارانم ثمر بود

چه باک از تیغ زهر آلود دشمــن

علی یک عمر در کام خطر بود

هزاران زخم در دل داشتم من

که بس کاری تر از این زخم سر بود

به جان فاطمه آن که مرا کشت

نه تیغ ابن ملجم،میخ در بود

توایِ قاتل مرا کشتی نگفتی

علی یک عمر غمخوار بشر بود

زدی شمشیر بر فرق امامی

که حتی مهربان تر از پدر بود






کوفه شده کربلا

قد قتل المرتضی

خالی جای زهرا تا ببینه مولا رو

داره می بنده زینب زخم سر بابا رو




فزت و رب الکعبه یعنی دنیا،

اون روزی افتاد شیر خیبر از پا

که بی هوا سیلی زدند به زهرا





آیه ی استرجاع رو زیر لبش میخونه

داره حسن با گریه میبردش تا خونه

اون که می آورده برا یتیما

پیش چشای کوفه نون و خرما

چند شب دیگه میره از این دنیا




خون سرش میریزه دیگه روی سجاده

یاد حسین و یاد کربلا افتاده

وای از حسین و قتلگاه و خنجر

وای از صدای التماس خواهر

وای از تنی که دیگه میشه بی سر





چادرم باشد مرا معیار ایمان و شرف

همچو مروارید زیبایم درون یک صدف


دید نامحرم نیفتد لاجرم بر سوے من

افتخارم باشد این،زهرا بود الگوے من


مدعے گوید که چادر یک نشان فانے است

من ولے گویم که با چادر تنم اسلامے است


مدعے گوید که با چادر کلاست باطل است

من ولے گویم که ایمانم ز چادر کامل است


مدعے خواهد مرا بے دین کند با لفظ دوست

چادر من همچو تیر زهرگین،بر چشم اوست



افسران - چـادر .. گـرما .. روزه .. تشـنـگی .. و ..


مـاهِ خدا ،"رمـضان" است ..

چـادر .. گـرما .. روزه .. تشـنـگی .. و ..

من نمـیدانم "ملائــک" چـطور میـخواهند حـساب کنـند ؛

ثـوابِِ چـادری هـای رمـضانِ تیر و مرداد مـاه را !




كميل نوشت:
برای تو می نویسم

برای تو که از یک ماه پیش نگران عروسی هفته ی پیش بودی

برای تو می نویسم که نگران  عروسی دختر عمه ات بودی

برای تو که فقط یک وجب از موهای سرت را می پوشانی ولی نگران همین یک وجب

و حجاب نصفه ات بودی برای تو و خواهرت و مادرت که از یک ماه پیش نگران

عروسی هفته ی پیش بودید برای تو و خواهرت که وقتی مادرت برای نماز از عروسی رفت

تو و خواهرت به قول خودت کشف حجاب کردین

برای تو و خواهرت و مادرت می نویسم که از یک ماه پیش تا دیروز که گفتی کشف حجاب کردی

نگرانتان بودم

برای شما که طاقت امل گفتن های عمه خانم را نیاوردید

برای شما که نگران عروسی بودید

اما فقط نگران بودید!



javanenghelabi.ir 1392 (174)

حاجي من دلم كربلا ميخواد...

15313_692.jpg


دل نوشت:

چشمات کو برادرم..!!  فداش کردی..؟؟  برای چی..؟؟  برای کی..؟؟ برای دفاع از ناموست..!!

خوب شد..!! خوب شد که امروز دیگه نیستی..!!  نیستی تا ببینی..!!

بعضی ها که ادعای روشنفکری میکنن چه طوري لباس میپوشن..!!

چگونه رو حرفای شما پا میذارند..!!

آخ....!!!  شيطونه ميگه....!!! اصلا به من چه.... اگه اصلاح ميشن كه هيچي!!! اگه نه:

پاشون بشكنه...



22_9002076056_L600.jpg


كميل نوشت:
ديروز جنگ سخت بود

تير و ترکشا مستقيم به هرکي ميخورد و شهید ميشد خانوادش سرش رو بالا ميگرفت چون خانواده

 شهيد بودن. امروز جنگ نرمه تير و ترکشا غير مستقيم اصابت ميکنن

به هر کي بخوره، فساد مياره، بي حجابي، اعتياد و...

و هر کي تو اين راه بميره خانوادش سرش رو پایین ميندازه

چون فرزندشون در اثر اعتياد، زياده روي تو مصرف مشروب، بي عفتي و... مرده!!

حالا خداوكيلي ديروزيا خوب بودن يا امروزيا...؟؟؟


http://shiawallpapers.ir/wp-content/uploads/2010/11/basiji-BY-shiawallpapers-614x383.jpg



كميل نوشت:

راستی حاجی قبلنا عده ای میگفتند شما رفتید بجنگید که چي بشه

خودتون خواستید و خودتونم شهید شدید

حاجی رفتی که آزادی داشته باشیم...؟؟

آخه واسه كي؟؟؟؟

واسه عده ای كه آزادی رو فقط تو پوشیدن مانتوهايی که روز به روز تنگ تر

و روسری هایي كه روز به روز کوچيکتر میشن میدونند؟؟؟

يا واسه اونايي كه آزادي رو تو چشم چروني و هرزگي و بي عفتي ميبينن؟؟



http://up.shamsipour-ac.ir/uploads/images/1391/bahman/1360489374581.jpg




حاجي جون...

آخه فدات شم چرا منو با خودت نبردي؟؟

چرا تو بايد الان كنار حوض كوثر باشي و من تو لجنزار دنيا گرفتار؟؟؟

حاجي جون مغزم داره سوت ميكشه... بدجوري تب كردم...

آخه بدبختي اينه كه حتي نميتونم همين ساحل گيسوم يا انزلي كه تو چند قدميمه برم و يه تني

به آب بزنم و تبم بيفته... آخه قربونت برم ... من برم دريا... اينا كجا برن؟؟؟






حاجي من دلم كربلا ميخواد...







دلم کربلا  می‌خواهد

نه گنبد و ضریح را

بیابانی می‌خواهد

که آن قدر جای اسبتان سر بکوبد به زمین

تا بمیرد...

ارباب

نه که گنبد و ضریح نخواهد...


siMsx5.jpg



شمايي كه مياي ميگي:  وقتي حجاب ميكنم زشت ميشم! يا حجابمو براي زيباشدن برداشتم!

يا حجابو دوس دارم ولي از ديد مردم زيبا نيستم!

بايد بگـــم:

نه از دست من نه از دست هيچ كس ديگه كاري بر نمياد!

تـــــا وقتــي ملاكـــ زيبـــايي برات؛ آنجلينا جولي باشه،همينيه كه هست!

يه بار هم كه شده، ملاك ها رو عوض كنيــــم:

آره عزيز ... ذهنت خوب جايي رفت:

امان از دل زينب


بله عزيز من!!! من و شما الگومون حضرت زينبه، مادر پهلو شكستمون زهراست...

نه اين ژيگول ميگولاي هيچي ندار



http://hadinet.ir/i/attachments/1/1358712360574184_large.jpg



خواهـــــرم تمام زیبایی ها تو سادگیست! با حجاب، زیباتــــر بودن رو تجــــربه کن...

 در زمانی که شأن و ارزش جز به لباس و ماشین نیست،

 تـــو چادری بمون و ثابت کن ارزش واقعی زن بالاتر از لباس و ماشينه!

اگه ارزش لباس و ماشين باشه و افكار و روياهاي دختراي اين دوره زمونه:

اگه یه گوسفند رو سوار یه پورشه کنن، خود به خود خوش تیپ، خوش استایل، مرد زندگی،

شاهزاده رویاها و فرد ایده آل 95% اينجور دخترا میشه...!!!!!

همونطور كه گفتم فقط حواسمون به ملاكهايي كه الگو قرار ميديم باشه...

ملاك مادر غريب كربلا...  يا فلان بازيگر جلف و...

به قول اردلان تو مادرانه: زني كه پي ددر دودور باشه مادر نميشه




sikmCH.jpg



 خشت اول چون نهد معمار کج ... تا ثریا می رود دیوار کج


از ابتدا بیاموزیم... وقتی که ذهن گنجایشش را دارد نه اینکه فردا به زور تحمیل کنیم



c97a6c4096ccf14bcf49a046f272c758-425



خلاصه حاجي جون بد جوري دلم گرفته!!!

راستي يه روز داشتم از كنار قبرستون رد ميشدم، ميدوني چي شنيدم؟؟؟

قبــرستــون بهم گفت

نگــران نباش

اینجــا همه باحجــاب می شوند !!!




قرار بود طبق یه طرح عقب نشینی خونه ی یک مادر شهید که بچه اش مفقود الاثر شده بود

تخریب بشه قرار شد با احترام ازشون بخواهیم که خونشونو تخلیه کنند که تخریب کنیم

بالاخره رفتیم دم خونشون و قضیه رو گفتیم

مادر در جواب به ما گفت ....

اگ بچم برگرده فقط آدرس اینجارو بلده !!!!




شهدا شرمنده ايم


گفتند یار سفـــــــــر رفته باز می‌رسد

بیش از هزار سال گذشت و خبر نشد

گفتند مســـــــتجاب شود گر دعا کنید

ما را چرا دعای فــــرج کارگر نشد؟


روزگار غريبیست...

تخریب چی در میدان جنگ، اول نفس خود را تخریب میکرد، بعد مین را...

 ماه رمضــان است 

بهترین موقع برای تخریب نفس

 پس تخریبچیان بسم الله...




حیا وایمان به هم پیوسته اند، هرگاه یکی از آنها برود ، دیگر ی در پی آن روانه شود.

امام علی (علیه السلام)


 

 


زنی  که زیبایی اندیشه نداشته باشد

زیبایی بدنش را به نمایش میگذارد{#emotions_dlg.e5}

دکتر شریعتی




 

بخدا قسم اگر میدانستم با هر بار که خونم ریخته میشود بی حجابی آغوش حجاب را در بر میگیرد،

حاضر بودم هزاران بار کشته شوم.

شهید یعقوب ابراهیم نژاد




 


جاذبه زن و مـــــــرد:

طبق آزمایشات دانشمندان آلمانی ، امواج نامرئی الکتریسیته مثبت از مردان؛

و الکتریسیته منفی از زنان ساطع میشود و بر طبق آن یکدیگر را جذب می کنند؛

و هیچ عاملی نمی تواند از آن جلو گیری کند.

وجود حجاب و پوشش در روابط زن و مرد مانند عایق برای سیم های مثبت و منفی

برای جلوگیری از خطر است.




این دنیا زود گذر است و بزودی همگی ما برای پاسخ در میزمحاکمه الهی حاضر میشویم؛

و آن موقع است که از شما سوال می شود:

ای زنان آیا پیرو حضرت فاطمه (س) بودید یا نه؟؟ چه جوابی دارید بدهید؟


شهید منصور رنجبران

 

 


حجاب شما به خون ما رنگ می دهد.

شهید ابراهیم هاشمی


 

حجاب شما سنگریست آغشته بخون من، که اگر آن را حفظ نکنید به خون من خیانت کرده اید.


شهید احمد پناهی درچه




از تمامي خواهرانم مي‌ خواهم كه حجاب (اين لباس رزم) را حافظ باشند.

مي‌ خواهم هر زمان كه آنها را مي‌بينم به وجودشان افتخار كنم،

و مي‌ خواهم زماني كه آنها را مي‌ بينم آن ‌چنان پوشيده ظاهر و باطن باشند كه باعث خشم دشمن

و خوشحالي دوستان شوند، و البته اينها همه بايد براي خدا باشد.

فرازی از وصیت‌ نامه شهید احمد عظيمي‌ جوزاني




كميل نوشت:

براستی حجاب چیست

که شاهدان حقیقت

چنین عاشقانه با قطره قطره خونشان به آن سفارش می کنند؟؟؟





مبادا تلخی این نگاه ها محبت چادر را از دلت سرد کند.... مبادا...

غصه نخور این روزها حسین هم غریب است...

مـادر هم غریب است

زینب هم غریب است

رقـیه هم غریب است

روزگار غريبیست...



گفت به سلامتیه اون راننده تاکسی که توی این گرما،

 کولر ماشینش رو برای چادری‌ها روشن می کنه....
گفتم نه!!! به سلامتیه اون بانوی چادری که اگه کولر هم براش روشن نکنن

 بازم به چادرش افتخار می‌کنه...





خـــــدایا !!!!!!


از تو میخواهم چـــــــادر مـــــــــرا آن چنان با چـــــادر خاکــــــی جده ی  ســــادات پیونــــــد زنی...

که اگر جـــــان از تنــــــــم رود چـــــادر از ســــــــــرم نرود ......

دل هوای دیدن یار دارد...

كميل نوشت:
یاران به " بـــسم الـلـه " گفتــــن، رد شدنـــــد از آب
من خــــــتم قـــــرآن کــــردم و درگیـــــر مردابــــــم







غواص به فرمانده اش گفت:

اگر رمز را اعلام کردی و تو آب نپریدم، من رو هول بده تو آب!

فرمانده گفت اگه مطمئن نیستی میتونی برگردی.

غواص جواب داد نه، پای حرف امام ایستادم. فقط می ترسم دلم گیر خواهر کوچولوم باشه.

آخه تو یه حادثه اقوامم رو از دست دادم

 و الآن هم خواهرم رو سپردم به همسایه ها تا تو عملیات شرکت کنم.

والفجر8 ، اروند رود وحشی ، فرمانده تا داد زد یا زهرا (س)،


غواص اولین نفری بود که تو آب پرید !
اولین نفری بود که به شهادت رسید!


كميل نوشت:


من و شما چقدر پاي اماممون ايستاديم؟



افسران - من و شما چقدر پای حرف اماممان ایستاده ایم؟



به راستی که بالاتراز هر کار خوبی، کار نیک دیگری هست تا اینکه انسان در راه

دین به شهادت برسد که بعد از ان کار بالاتری نیست...

"پیامبر اعظم صل الله و علیه و اله"









چشم پاک دختری از جمله‌ای تر مانده است""" چشم‌های پاکش اما خیره بر در مانده است

روی دیوار اتاق کوچک تنهایی‌اش """ عکس بابایش کنار شعر مادر مانده است . . .








5549c2327c33e9b5ae0541d615ac3b4b-425


 شاعر نوشت:


دنیــــایی شــــده ام کج شــده فکــر لعنتی

حــــــــــــــــــــــــالا خــــود دانـــــــــــــــــی

یا آغــــــــــوشی ز کـــــرم میــگشــــــــایی

یــا دســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــتی ز لـطـف

مجنـــون شــدم که راهـــــی صحــــرا کنی مــرا

گاهــی غبـــار جــــــاده ی لیــــــلا، کنــی مـــرا

کوچــــک همیشـــه دور ز لطــف بـــزرگ نیسـت

قطــــره شـدم کـه راهــــی دریـــا کنــــی مـــرا

پیـــش طبیـــب آمـــــــده‌ام، درد مــــی‌کشــــم

شـــــــاید قــــرار نیســت مــــــداوا کنــــی مــرا

من آمـدم که این گــره هـا وا شـــود همیـــــن!

اصـــــلا بنـــــا نبـــــــود ز ســـــــر وا کنــی مـرا

حــالا که فــــــــــکر آخـــــــــرتــم را نمی­کــــــــنم

حــــــق می­ـــدهــــــم که بنــــــده دنیـا کنی مرا

من، سالهاســـــــت میـــــوه ی خــوبی نداده‌ام

وقتـــــــش نیــــامــده که شـــــکوفا کنـــی مـرا

آقا بــرای تو نه ! بــرای خـــــــودم بـــد اســـــت

هـر هفته در گنـــاه، تمـــــاشــــــا کنــــی مـــرا

مـــن گـم شــــدم ؛ تو آینــــه‌ای گـم نمی‌شوی

وقتــــــش شده بیـــائی و پیــــدا کنــــی مــــرا

ایــــن بــــار با نـــــــــگاه کـــــــــریمانه‌ات ببیــن

شاید غـــــــلام خــــــانه زهرا کنــــــی مـــــــرا


غم نوشت:

لعنت به چشم های من

که تو را می بینند و نمی شناسند



دل نوشت: دل هوای دیدن یار دارد برسر..

اما...!! ما کجا و گل نرگس کجا...








آرام باشید

میدانم سخت است

خشک سالی در راه است؛ یا...

یا بهتر است بگویم آمده

 آری... آمده!!! خشکسالی "حجاب" را میگویم

برای باریدن باران دعا می کنیم

انشا اللّه که محصول خوبی بدهد


در این خشکسالی  "حجابـ "  برای چادر فاطمه (س) گریه میکنم...

مژده ای منتظران ماه خدا امده است



مژده ای منتظران ماه خدا امده است        ماه شبهای مناجات و دعا امده است

ماه دلدادگی بنده به معبود رسید              بر سر سفره شاهانه گدا امده است...






خاطرات سردار مرتضی حاج باقری :


 ما در دوران اسارت جز مفقودین بودیم یعنی نه ایران از ما خبر داشت و نه صلیب سرخ جهانی

 نام ما را ثبت کرده بود. به همین جهت مشکلات ما از سایر اسرا بیشتر بود.

 هیچ نام و نشانی از ما در جایی نبود.

عراقی ها به ما خیلی سخت می گرفتند جز ارتباط و اتکال به خدا هیچ راهی نبود

 تنها امیدمان استعانت خداوندی بود یکی از راههای تحکیم ارتباط الهی بحث نماز و روزه بود

 بچه هایی که با ما در اردوگاه ۱۲ و ۱۸ بودند تقریبا ماه رجب و ماه شعبان را در استقبال از ماه


 رمضان روزه می گرفتند هر چند که روزه گرفتن و نماز خواندن حتی به صورت فرادی جرم بود.

بارها اتفاق می افتاد که هنگام نماز دژخیمان بعثی به بچه ها حمله می کردند و

 جهت آنها را از قبله تغیر میدادند و نماز را بهم می زدند حتی یک شب مجبور شدیم نماز مغرب و عشا

 را به حالت خوابیده و زیر پتو به جا بیاوریم . روزه گرفتن جرم سنگین تری بود

بچه ها غذای ظهر را می گرفتند و در یک پلاستیک می ریختند چهار گوشه آن را جمع کرده

 و گره می زدند سپس این غذا را در زیر پیراهن خود پنهان می کردند و افطار میل می نمودند

 اگر موقع تفتیش از کسی غذا می گرفتند او را شکنجه میدادند. آن غذای سرد ظهر با غذای

 مختصری که احیانا در شب می دادند را بچه ها به عنوان افطار می خوردند و تا افطار بعد

 به همین ترتیب می گذشت. خدا شاهد است امروز که ۱۵ سال از اسارت می گذرد

 به هنگام ماه مبارک رمضان همه نوع خوراکی با بهترین کیفیت در سفره هایمان یافت میشود

 ولی لذت افطار دوران اسارت را ندارد.

 به نظر من آن غذا غذای بهشتی بود و ما هنگام افطار واقعا ” حضور خدا را احساس می کردیم.

 دعای افطار با حال و هوای معنوی خاصی توسط بچه ها قرائت می شد؛ هر چند پس از صرف

 افطاری تا افطار بعد هیچ خبری از خوراکی نبود ولی خیلی برایمان لذت بخش بود



ماه میهمانی خداوند


السلام ای ماه پنهان پشت استهلال ما             ما به دنبال تو می‌گردیم و تو دنبال ما

ماه پیدا، ماه پنهان، ماه روشن، ماه محو           رؤیت این ماه یعنی نامه اعمال ما








میهمانی شد شروع ای عاشقان         نور حق کرده طلوع ای عاشقان

باز مولا سفره داری می کند              دعوت از عبد فراری می کند . . .




http://www.iranvij.ir/wp-content/uploads/2012/07/%D8%A7%D9%81%D8%B7%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%B1%D9%87%D8%A8%D8%B1%DB%8C.jpg

كاش ميشد كه شهادت نصيبم بشود

اذکرُوا انقِطاعَ اللَّذَّاتِ وَ بَقاءَ التَّبعاتِ

همواره پایان یافتن لذت ها،  و دوام و بقای نتایج سوء آنها را به یاد داشته باشید.

"Remember (when committing sin), that pleasures  are fleeting

while the consequences remain."






لَا تَری الجاهِلَ إلّا مُفرِطاً أَو مُفَرّطاً

نادان را نمی بینی مگر آنکه یا تند می رود یا کوتاهی می کند.

"You do not meet an ignorance person save that he is extravagant or dull."




گوشها را گرفتند و گفتند
"ما توفیق شنیدن حرف هایش را نداریم...!"
گویا هنوز می بینم
حسین دارد موعظه می کند کوفیان را ,، ﻣﺎ ﺭﺍ ...

ای سـید ســــبزپوش من یامولا

ای مرد علم به دوش من یا مولا

برگرد که بر بــــــهار میخندند

یک عــــده به انتظار ما میخندند




اتَّقوا مَعاصیَ اللهِ فِي الخَلَواتِ، فَانَّ الشَّاهِدَ هُوَ الحاکِمُ

از معصیت ورزیدن به خدا در خلوت ها  تقوی بورزید و اجتناب کنید ؛ زیرا شاهد ، خود حاکم است.

"Avoid committing the sin of Allah in private places because the witness

therein is Allah, the judge."





كميل نوشت:

خواهرم


اقیانوس شهوت نامردان ساحل ندارد...


حجابت را حفظ کن.







خداوند به فرشتگان عــــقل داد بدون شـــهوت


حیــــــــــــــوانات را شـــهوت داد بــــــدون عقل



و انـســــــــــــــان را شــــهــــــوت داد با عـــقل


هر انسانی که عقلش به شـــهوتش غلبه کند



از فــــــــرشــــــــــــــــــــتگان بـــــــهتر اســـت


هــر انسانی که شـهوتش به عقلش غلبه کند



از حـــــــــــــــــیوان بـــدتــــــــــــــــــــر اســــت








خداوندا، تـو خیلی بزرگی و من خیلی کوچک


ولــــــــــــــی جــــــــــالــــــــب اینجـــــــــاست



تو به این بزرگی من کوچک را فراموش نمیکنی


ولی من به این کوچکـی تو را فراموش کرده ام














كميل نوشت:

با شمايم شهدا، گوش كنيد

هرچه ديديد ز كردار بدم

همه ناديده بگيريد، فراموش كنيد

شعر دلتنگي من را به يقين ميشنويد

حال افسرده ي من را به يقين ميدانيد

آرزويم اين است:


كاش ميشد كه شهادت نصيبم بشود

یا ایهاالعزیز دلــــــــ♥ــــــم مبتلایتان


كميل نوشت:

ای آشنــــا که بزرگی  نامتـــــ  راهیــچ کس درک نمیکنــد...

امروز جایی خوانـده ام؛

((کاش نامت بــــاران بود، آنوقت تمام مردم دیـار من برای آمدنت، دعــــای بــــاران سر میدادند))

سخت دلــ♥ــم شکست، وازخجالتـــــ  سرخ شدم که چگونه نشستــه ایـم وفقط میگوییم:

خـــداکنـــــد که بیایی. فقط همین...

حالی که این ما هستیم که باید تــــــو رابیاوریــــــــم...

دریابـــــمان که از عطشتـــــــــ  به هر سرابـــــی پنـــــاه میبریـــم.




دل نوشت:

یوسف از جرم زلیخا به زندان رفت...

یوسف زهـــــــــــرا ببين از جرم ما حبس ابد گردیده است....


دلـــ♥ــــم قـــرار نبود از شما جـــــدا بشود

دلـــــ♥ـــــم قـــرار نبود از غمتــــــــ رهـــا بشود

شبـــــم قــــرار نبود این چنین رَوَد درخـــواب

سحـــر بیاید و این سینــه بی صفـــــا بشود

قــــرار بود که هر شبــــــــ برای نافلــــه ها

غــــلام تو به صدای امیـــــر پا بشود

قــــرار بود که دار و ندار عاشقتــــــان

کمی ز گــــرد و غبـــار ره شما بشود

قـــــرار بود که من یـــــار خوبتــان باشم

گـــــدا قــــرار نشد دشمن خـــــدا بشود

قـــرار نیست مگر من رِسَم به کوچه ی تان؟

قــــــرار نیست که وصلتـــــ  نصیبـــــــ  ما بشود؟

قـــــرار بود که من بین روضه جـــــان بدهم

قــــــرار بود که خاکــــم به کربـــــــلا بشود

سر قـــــرار شما آمدی، نبودم من

امان از آن که سرش پر ز ادّعـــــا بشود

بیــــا قـــرار گذاریم باز هر جمعــــــه

دم غروبــــــــــ  لب من پر از دعـــــــــا بشود





عشق نوشت:

یامهـــــــدی(عج)

ساعت اختراع عجیبیست...

هر روز نبودنت را به رخم می کشــــــــد....








گرم است……….. خیلی !

راستش را بخواهی تحملش سخت است …..

اما میدانی گرمای چادرم را چگونه صبوری میکنم ؟؟؟؟؟؟

وقتی به یاد می آورم چادرم برای تو آرامش روح می آورد صبور میشوم !

نه ! …… نه ! خیال نکن منتی هست! منتی نیست !
.
.
.
 اما تو را به خدا……!

تو هم مواظب نگاهت باش تا هوا گرم تر نشود !

من به غیرت مردان سرزمینم ایمان دارم





ورشکست شدن کدامین سرمایه دار، به اندازه بی سرمایه شدن تودردناک است؟

در شیرینی ات چه ریخته ای که کامها تلخ می شوند؟




مژدگــانی ای خیابان خوابــــــــها     می رسد ته مانده ی بشقابــــها

عبور از "جان" تا عبور از " نام"...




همه ی شهدا از" جان "گذشتند...

اما باز هم راهی برای پرواز هست...

شهید گمنام از" نام" هم گذشت...

عبور از "جان" تا عبور از " نام"...





« برای بهترین دوستان خود دعای شهادت کنید»


هر چند که خیلی از افراد می گویند: خدانکند. این چه حرفهایی است که می زنید؟

 چرا دعای مردن می کنید برای هم؟ 


اما آن ها غافلند از اینکه شهادت، مردن نیست. شهادت زنده ماندن ابدی است.

 جاودانگیست
و چه بهتر از جاودانه شدن؟

شهید علمدار


كميل نوشت : کسایی که مارو دوست خودشون میدونن، واسه ما هم آرزوی شهادت بکنن


بابا شعار نداد...  جان داد ...!!!

شعار نوشت...؟!؟!؟           عمل نوشت...؟!؟!؟






قابل توجه آقايان نامزدان رياست جمهوري:



یاد دارم در غروبی سرد سرد

می گذشت از کوچه ی ما دوره گرد

داد می زد : کهنه قالی می خرم

دسته دوم جنس عالی می خرم

کاسه و ظرف سفالی می خرم

گر نداری کوزه خالی می خرم

اشک در چشمان بابا حلقه بست

عاقبت آهی کشید بغضش شکست

اول ماه است و نان در سفره نیست

ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟

بوی نان تازه هوشش برده بود

اتفاقا مادرم هم روزه بود

خواهرم بی روسری بیرون دوید

گفت اقا سفره خالی می خرید...؟








کودکی به پدرش گفت: « پدر، دیروز سر چهارراه حاجی فیروز را دیدم

بیچاره! چه اداهایی از خودش در می آورد تا مردم به او پول بدهند، ولی پدر،

من خیلی از او خوشم آمد، نه به خاطراینکه ادا در می آورد و می رقصید،

به خاطر اینکه چشم هایش خیلی شبیه تو بود...»

از فردا، مردم حاجی فیروز را با عینک دودی سر چهارراه می دیدند...






چه سنگدل است سيري که گرسنه اي را نصيحت مي کند  تا درد گرسنگي را تحمل نمايد.




همسایه ام از گرسنگی مرد، بستگانش در عزایش گوسفند ها سر بریدند







 دستهارا باز در شبـــهای ســـرد        هــــــا کنید ای کودکان دوره گـرد








كميل نوشت: ( كلامي از حضرت روح الله )


به جوانهایتان سفارش کنید؛

از قول من سلام به همه برسانید، سفارش کنید که شما جوانها جُند خدا هستید؛ 

شما دست خدا هستید، 

شماها کاری بکنید که ایران سربلند باشد در دنیا؛ ما پیش خدا سربلند باشیم؛

 خود شما پیش خدا آبرومند باشید.



دل نوشت: گاهی سنگ صبور هم طاقت شنیدن درد دلهای ما را ندارد و غمگینانه می شكند.


عشق نوشت:

گاه می اندیشم چندان هم مهم نیست اگر هیچ از دنیا

نداشته باشم؛ همین مرا بس که کوچه ای باشد و باران

وخدایی که زلال تر از باران است...



اميدوارم حرف آقايان نامزد از نوع شعار نوشت نباشه بلكه عمل نوشت...


بگذريم...!!!


فقط اميدوارم شرمنده ي شهدا نشيم




راستي : بابا شعار نداد...  جان داد ...!!!



ماه رجب هم تموم شد. نميدونم از رجبيون شديم يا نه؟!؟!؟!


رجب یعنی اشک توبه در قنوت

خواندنش با نام غفار الذنوب

شعبان یعنی چشمها هم در رکوع

شرمگین از نام ستار العیوب

رمضان یعنی سر سجود و دل سجود

ذکر یارب یارب از عمق وجود

التماس دعا

ای به خالِ لب دلدار گرفتار بیا

امام خمینی(ره) همچون چراغ هدایتی است که باعث روشنایی صراط مستقیم درعصر جاهلیت ایران بود


rehlate emam khomeyni 4print.ir kochak طرح بنر 100*300 رحلت امام خمینی (ره) 14 خرداد با تصویر گریان مقام معظم رهبری


ای به خالِ لب دلدار گرفتار بیا

ای انالحق زده منصور سَرِدار بیا

رفتی و خون ز دل و دیده من جاری شد

ای امید دل »خندانِ« دل افکار بیا




می فروشی گفت: کالایم می است

رونق بازار من ساز و نی است

من خمینی دوست دارم چون که او

هم خم است و هم می است و هم نی است




سالروز تعزیت میر قافله عشق، معمار کبیر انقلاب

حضرت امام خمینی(ره)


 و ایام پاسداشت خون شهیدان 15 خرداد بر عموم مسلمین جهان تسلیت باد





كميل نوشت:
من به قبولی فکر میکردم...

واو به شاگرد اولی !!!

و تو ببین چقدر فرق است بین من و او

او شاگرد اول کلاس عاشقی حضرت دوست شد

ومن هنوز مانده ام بابا... آب...


یاد باد آن روزگاران، که دلی بود و سودایی در سر...

سيد مرتضي آويني نوشت:

راز خون را جز شهدا در نمی‌ یابند.

گردش خون در رگ‌های زندگی شیرین است، اما ریختن آن در پای محبوب شیرین‌ تر است

و نگو شیرین تر، بگو بسیار بسیار شیرین‌ تر است.

راز خون در آنجاست که همه‌ی حیات به خون وابسته است.

اگر خون یعنی همه‌ی حیات و از ترک این وابستگی دشوارتر هیچ نیست،

پس بیش‌ ترین از آن کسی است که دست به دشوارترین عمل بزند.

راز خون در آنجاست که محبوب، خود را به کسی می‌ بخشد که این راز را دریابد.

و آن کس که لذت این سوختن را چشید، در این ماندن و بودن جز ملالت و افسردگی هیچ نمی‌یابد.


خواب یک رزمنده در میدان جنگ /عکس


پ,ن: بیاد همه آنهایی که بدن هایشان زیر  تانک ها له شد تا ما امروز

همچون سرو بر روی خاک های سرزمین عزیزمان قدم برداریم و با حضور

سرونشت ساز پای صندوق های رأی راهشان را ادامه بدهیم و حماسه ای نو بیافرینیم...





باری ما شهدا ره صد ساله را در کمتر از یک شب بلکه کمتر پیمودیم و به شهادت رسیدیم ...

اما راه سخت و دشوار برای کسانی ماند که از دو راه

 « فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی‏ نَحْبَهُ"(یعنی شهادت)

 و مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ» راه دوم را انتخاب کردند یعنی انتظار شهادت...


همان ایشانند که اگر در کوره ی حوادث، پایدار بمانند یقینا مقامشان از ما بالاتر است...

...شهادت

و خوشا به حالشان...

وصیت نامه روحانی شهید عباس شمس درخشان





كميل نوشت:

دقت کن...

نگاهشان به منو توست...

نکند گناهی از ما سر زده که اینگونه به ما مینگرند ؟!!!

و شاید هم بخاطر...



دل نوشت:

تو رفتی... این حس از من دور نمیشود...

تو بی هوا و هوس بودی و من هوای زندگی دارم...

وقتی لحظه های با تو بودن را قدر ندانستم و تو رفتی...

برای من زندگی دیگر معنا ندارد...

تو رفتی و عشق را معنا کردی...

و من ماندم حسرت معنا شد...

تو به عشق رسیدی و من محو دنیا شدم...

در اتش دنیا ماندم و سوختم...

 ماندم و خاکستر شدم...

اشک ها ریختم در حسرت جا ماندن...

چه بسازم با این دل...؟؟؟

حسرت لحظه لحظه های ناب عشق را، با ای کاش های سرنوشت  در هم می آمیزم

 و غبطه و بغض حاصل می شود...

چه آسان دل دادی و چه آسان دل بریدی...

چه معصومانه آمدی و چه مظلومانه رفتی...

شب که می شود و بغض راه گلویم را می بندد ردپای غم بر چهره ام جا می اندازد ...

کاش مثل تو غنچه ای پرپر بودم...

تا پاییز را نبینم ...

تا خزان عمر را نبینم...

قصه، قصه خار بودن و خشکیدن است...

حالا خاری هستم خشکیده و بی فایده....

سرشار از غم و غصه...

خاری که از ماندن در دنیای آتشین ، شعله ور شده و میسوزد...

و خاکسترش را باد به هر سو می برد...




كميل نوشت:

یاد باد آن روزگاران، که دلی بود و سودایی در سر...

 روزهایم شده اند شبهای تیره و تار...

شبهایی که بودنشان را مدیون همین قلب مرده ام هستم...

حال که قلبم تنهایی را پسندید...

کمی دلتنگی که گناه نیست...

اشک آمد...

دیگر نجوای شقایق های عاشق به گوش نمی رسد...

شقایق هایی که غزل خوان رفتند و دیگر غزلشان به گوش نمی رسد...

بغضم هم دیگر رهایم نمی کند.

 دعایم کنید که این یکی دیگر رهایم نکند...

خوشی ز عمر ندیده خدا نگهدارت...!



دل نوشت:

مبهوت توام بانو

مبـــــهـــوتــــــــ...

کودک بودی پهلوی مادرت ـ شکست.

کمی بعد فرق پدرت شکافت.

بعدتر جگر پاره پاره شده ی برادر..

تیرهایی که به سمت تابوت نشانه میرفت 

و بعدتر ها...

امان از آن بعدتر ها...

آه !!!

چه بر تـــــو گذشت آن زمان!

سرهای بــــریده . . .

جسم های تکه تکه شده . . .

و...

14قرن است كه میشنویم امان از دل تو

تمام وجودم درد است زینب جان

درد درک نکردن تو و عزیزانت ...

درد سستی گامهایم

درد گم كردن راه


بانوی كربلا دریابم...

كميل نوشت: اي پريشان زينب...


ژ




دل نوشت:

آه ای زمان حق با تو بود...

مثنوی عشق پایان یافت و حدیث غربت بر پیشانی نشاندم...

به یمن آمدنت جان گرفتم و در حسرت رفتنت جان کندم...

اما نشد که زنده بمانم...

آه ای زمان بعد تو تمام قافیه های اشعارم در هم آمیخت...

تمام اشعارم نابود شد...

و خیال و آرزو در من مرد...

آه ای زمان بعد تو تمام شبهایم شام غریبان شده...

با رفتنت خاک یتیمی بر چهرام نشاندی...

خاکی که زمین به کمک تو مجال بوسیدنش را به من نداد...

آه ای زمان

 

 

بر چشم بر هم زدنی فرصت را از من گرفتی....

وقتی که معیارم خاک بود و زمین و دلخوشي به عشق...

اینجا من بودم که نابود شدم...

آه ای زمان رفتی من حال بر غربتت رسیدم...

فهمیدم که تو را خوب نشناختم و خوب را از بد تشخیص ندادم...

صادقانه بگویم حس با تو بودن داشتم اما فاصله گرفتم...

تو در گذر بودی و من میگذشتم...

جایی که سهم من جا ماند و دلم جای دیگر،  پیکرم زخم روزگار را جانانه چشید...

و دل خوش کردم به گذرت...

آه ای زمان تو می روی و من میمانم و این درد است و فاجعه...

در عرف ما جاماندن یک فاجعه است...

آه ای زمان شتاب کردی یا درنگ؟!!؟

هر چه بود رفتی و فاجعه همچنان باقیست...

 


كميل نوشت:

  ایام هجران را میگذرانم...

سخت است...

زنده ام...

به خودت سوگند رفتی و دل من ثانیه ای آرام نگرفت...

همه شب با فانوس دل می گردم...

اما اینجا هیچ کس مثل تو نیست...


ای یار ستاد انتخاباتت کو؟



 
در همهمه و شلوغی این روزهایی که میگذرد،

در دعوت از اشخاص مختلف، در احساس تکلیف کردن آقایان،

فکر کنم یادمان رفته که کسی روزهای زیادیست نیامده؛

شاید اگر با این آب و تاب دعوت از بعضی آقایان، دعوتش می کردیم تا به حال آمده بود؛

هزار امضا نمی خواست... سیصد و سیزده امضا کافی بود؛کاش کمی منتظر بودنمان

 برای آمدنش، شبیه منتظر ماندن برای آمدن فلان شخص به صحنه ی انتخابات بود؛

شرمنده ایم آقاجان
، اگر شما را در این هیاهوی شهر گم کرده ایم؛



ای چشمه نور انشعاباتت کو؟

ای خانه ات آباد، خراباتت کو؟

در شهر نشانه ای ز تبلیغت نیست

ای یار ستاد انتخاباتت کو؟

۩۞۩  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرشباهنگ Shabahang's Pictures ۩۞۩

۩۞۩  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرشباهنگ Shabahang's Pictures ۩۞۩


وقتی دلــــم می گیره از روزگار

بلند میشم یهو می رم به گلزار

با شــــــهدا یه خورده گـــپ می زنم

یه خورده حرف از راست و چپ می زنم


شبا خواب دوکوهه رو می بینم

می رم توی حسینیه می شینم


انگار یه کوله پشتی ، رو دوشَمه

صدای حاج همت ، توی گوشمه


حاجی می گه قلم برای خداس

ور می داری قدم ، برای خداس


کشته می شی یا می کشی دلاور!

بایــــد برا خــــدا باشـــه برادر


ذکر لــــبای بچــــــه ها  یا زهــــــراس

یکی  میگه  پس حاج احمد کجاس؟


هیشکی از حاج احمد خبر نداره

هــوا ابريه، می خواد بارون بباره


یه قطره بارون می چــکه رو دستم

فِک می کنم هــنوز اونجا نشستم


بانگ اذان تو خونمـــــون پیچیده

باید پاشــــم، وقت نماز رسیده


بارونِ چشـمامـــه که باز می باره

خواب دو کـــوهه، اشکو در میاره


۩۞۩  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرشباهنگ Shabahang's Pictures ۩۞۩



تا لنگ ظهر، ما همه خوابیم جمعه ها

از تخت خویش، روی نتابیم جمعه ها


بگذارمان به گوشه ای و دستمان نزن!

مانند خاک خورده کتابیم جمعه ها


شش روز هفته آب روانیم ـ جو به جو

اینک مجویمان که سرابیم جمعه ها


افتاده ایم کنجی ـ تعطیل و بی خیال

بیزار از سوال و جوابیم جمعه ها


شش روز هفته ـ مثل فلان! ـ کار کرده ایم

بنشین! نرو! کجا بشتابیم جمعه ها؟


شش روز هفته در پی اینها دویده ایم

بشمارمان که اهل حسابیم جمعه ها


شش روز هفته یکسره گردیده ایم تا

جایی برای خواب بیابیم جمعه ها


وقت غروب... آه، چه دلتنگ می شویم!

از فکر شنبه ها به عذابیم جمعه ها


ای یار غار! باز بیار آن تغار را!

تا بعد خواب کشک بسابیم جمعه ها


گفتند: صبح جمعه می آید امام عصر

تا لنگ ظهر، ما همه خوابیم جمعه ها!







ای دل نگران که چشم هایت بر در

 
شرمنده که امروز به یادت کمتر

جز رنج چه بود سهمت از این همه عشق       مظلوم ترین عاشق دنیا ! مادر!

عکس شهید داوود حق وردیان در آغوش مادر بزرگوارش








ای برادر! پشتیبان «ولی فقیه» باش، اما پیشاپیش «ولی فقیه» بایست

 و تیرهای زهر آگین دشمن را که به سوی او روانه می شوند به جان خریدار شو...

 تنها عافیت طلبان دنیا دوست هستند که عوام فریبانه از «ولایت» و «ولایت مداری» دم میزنند،

 اما در هنگامه ی فتنه ها و امتحان های سخت، پشت سر ولی فقیه سنگر می گیرند،

 تا دنیای خود را در خطر نبینند! 






كميل نوشت:

" تا تو نگــــــــاه میکنی کار من آه کردن است

ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است "


امشب پدر عدالت می آید...


زان سبب ماه رجب ماه خداست که اندر آن میلاد شاه لافتی ست

شد رخش از کعبه ظاهر، عقل گفتچون که صد آمد نود هم پیش ماست





ذکر من، تسبیح من، ورد زبان من علی(ع) است

جان من، جانان من، روح و روان من علی(ع) است

تا علی (ع) دارم، ندارم کار با غیر علی(ع)

شکرلله حاصل عمر گران من علی(ع) است



تقدیم به پدر حقیقیمان، امام زمان ارواحُنا فِداه:

ای سفر کرده ی موعود بیا که دلم در پی تو دربه در است

جان ناقابل این چشم به راه برگ سبزی به تو، روز پدر است




                                                                           

كميل نوشت:

هر گل تقدیم به یک پدر


نگو که از تو سراغی... نگو نمی گیرم! 

نبض دلتنگی ام این روزها بیشتر و محکم تر می کوبد.

می خواهم صدایت کنم، نه فقط یک بار

آنقدر زیاد که مجبور شوی صدایم را بی جواب نگذاری...

پدران آسمانی روزتان مبارک!


من ماندم و باغچه ای کوچک در حسرت باغ آرزوها...


جامانده ام در این زمانه...

رمقی نیست در این جسم رنجور...

در دلم آتشی سوزان فوران می کند ...


 

همچو نیزارهای شط آتش گرفته ام و باد خاکسترم را به هر سویی می برد...

خاموش نمی شوم با موج...

گر چه چشمانم آواره نخلهای بی سر است...


 

لیک قلبم هنوز داخل سنگر است...

باز هم غروب شد و آرزوهای پرپر شده...

و شب بوهای مست کننده..

من ماندم و باغچه ای کوچک در حسرت باغ آرزوها.

پیش کش می کنم اشکها را...

 چگونه می توان در حسرت عشق به خورشید ماند و نسوخت...

کاش دوباره اشکی بیاید...

بارانی...

میخواهم رها شوم بدون عقل گام بردارم..

گام بردارم...

راه دل را نبندم...

اینک ناچارم در فراق،  به قطرات اشکم و سوز ناله بسنده کنم...

غروب که می شود زانوی غم بغل می گیرم تا عقده دل وا کنم...

غروب که میشود عطر نخلهای بی سر و نیزارهای سوخته به مشام می رسد...

آه ای غروب...

ویران نمودی...

حال منتظر شب باش...



كميل نوشت:

هان ای خاطرات غمبار 

به حسرت من رحم کنید و مرا به حال خود واگذارید


ای که از عشق علی دم می زنی!!!

تیمی از قرارگاه جهادگران خادم (گروه جهادی خادم الشهدا) به منظور دیدار با آسیب دیدگان زلزله بشاگرد و آماده سازی و هماهنگی های لازم در راستای برگزاری اردوی جهادی در چند روز آینده عازم بشاگرد می شوند ، و ضمن بازدید بررسی های لازم را جهت اقدامات جهادی انجام میدهند .

علی رضا عباسی مدیر موسسه اظهار داشتند با برگزاری جلسات متعدد و تشکیل کارگروه ؛ راه کار های بهتری در برگزار شدن اردوی جهادی بشاگرد مورد بررسی قرار دادند ؛ و در پایان از خیرین تقاضا داشتند کمک های نقدی خود را به زلزله زدگان به شماره حساب جاری013-060620-043-1813 نزد بانک انصار به نام گروه جهادی خادم الشهدا واریز نمایید و جهت کمک های غیر نقدی خود با شماره 09339121061 تماس حاصل فرمایند. يا به سايت :

http://www.tafahhoseeshgh.ir  مراجعه نمايند


جهت ثبت نام در برنامه اردوی جهادی کلیک نمایید .


 اردوی جهادی بشاگرد


كميل نوشت:

ای که از عشق علی دم می زنی!!!

بر یتیمان علی سر می زنی؟؟؟






مولاي متقيان امام علي (ع):

إنَّ اللهَ سٌبحانَه ، فَرَضَ فی أموالِ الأغنیاءِ أقواتَ الفُقَراءِ ؛ فَما جَاعَ فَقیرٌ إلّا بِما مُتِّعَ

بِهِ غَنیٌّ ، وَ اللهٌ تَعالَی سَائِلُهُم عَن ذالِکَ

همانا خداوند سبحان معاش فقرا را در اموال توانگران قرار داده است.

در نتیجه هیچ فقیری گرسنه نمی ماند مگر اینکه توانگری به همان مقدار از مال فقیر بهره مند می شود،

و خداوند متعال انان را در مورد این ظلم بازخواست خواهد کرد.

"Verily Allah , the Glorified, has assigned the provision of the poor in the properties of the rich, therefore there remains no poor hungry  except that a rich person enjoy that amount of wealth and Allah, the Exalted , will ask them about it."






كميل نوشت

گرچه پایی برای ایستادن نداري

اما دستانت...

حتی پایینِ صندلی چرخدار...

بی شک توان ساییدن بر طاق آسمان را دارد. 

به دارکشیده مرا بغــــــض نبودنت...!!




قصه میگویم ، قصه شب...

قصه ای آشنا.

.قصه عاشق شدن ...

شب و سکوت و مبتلا شدن .

.قصه ای از روزهای نبرد و شبهای عاشقی...

خون بود و خاک بود و بوی باروت...

خاک بود و اشک بود و بوی بندگی..

گریه بود و سکوت...

اشک بود و انتخاب بین عقل و دل...

نخل بود و حرفهای عاشقانه ، بی تعارف...

قصه می گویم قصه ای آشنا...

شب بود و تنهایی و قصه های آرزو..

یادم آمد

شب بود و سکوت نخلستان..

شب بود و نجوای درون قبرها..

در دل تاریک شب چشمهای گریان...

دلهای آرام..

.کاش ندیده بودم گریه ها را...

راز و نیازها را...

آن چشمهای شیدا و شب زنده داران را...

 دعا می کردند برای سفر..

سفری ابدی...

سفری که با بال باید رفت ...

باید جدا شد و رفت...

آخر قصه این شد که پرستو های عاشق گفتند ایاک نعبد و ما دنیا را پرستیدیم ...

آنها گفتند ایاک نستعین و ما به دنیا تکیه کردیم..

این بود قصه امشب....






منتظر هیچ دستی در هیچ کجای دنیا نباش؛

اشک هایت را با دست خود پاک کن؛

همه رهگذرند ...





سالهاست که دیگر چشمانم کز کرده اند...

گفته نمی شوند حرفهایی که بغض شده اند در گلویم..

بغضی که چونان خاک خفه ام میکند...

بغضی که خیال ترکیدن ندارد...

حرفهایی که در قلبم مانده است و گه گاهی بزور و التماس تکه تکه بر کاغذ روان می شوند.....

انبوهی از خاطرات که تلنبار شده اند در گوشه قلبم ...

 حال نگاهم مبهوت و دهانم گذرگاه حرفهای نا گفته...

از حرفها ...

.حرفهایی از عشق ..

عشق آمد و دلم مرد....









كميل نوشت:

مولای من 

می شنوی؟؟؟؟؟

دیگر صدای نفس کشیدنم نمی آید...!

به دارکشیده مرا بغــــــض نبودنت...!!

راستي يادم رفت آرزوي شب آرزوهايم را بگويم:

تنها ارزویم آمدن توست


(اونقدر غم و غصه و درد و اندوه بسياره كه آخر سر خودمم نفهميدم مطالبم به قول ارسطو تو پايتخت:

 آيا ربطي به هم داشت ؟ آيا ربطي به هم نداشت؟ و هزار آيا و چرا ...)

فقط همينو فهميدم كه تو اين وانفساي زندگي خيليا هستن كه حرف دلشون اينه : نقي  نهار نخردم

به ظاهر خنده دار اما...  گريه دار...





يا صاحب الزمان آجرك الله








 


چه متواضعانه در برابر مولایت قنوت عشق گرفته ای...


مَوْلایَ یا مَوْلایَ ، اَنْتَ الْرَّبُ وَ اَنَا الْمَرْبُوبُ ، وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمَرْبُوبَ الاَّ الْرَّبُ

و چه زود دعایت مستجاب شد....

"اللهم ارزقنا توفيق شهاده فی سبیلک"
.
.
برای دل من هم دعایی بکن...

به یقین یوسف ما آمدنی است...


مادر است دیگر... گاهی دلش خیلی برای فرزندش تنگ میشود







مــادر هـــر پنج شنبه سراغت را

از امــام زاده ابراهیــم می گیرد

در گــوش ضریح می نالــد

پسـرم در راه کـربلا گم شد

اسمش حــــسین اســـت و عاشـــق اباالفضل

پوتیـــن نداشت

کتـــــانی مدرســه اش را پوشــیده بود

و جـــــیب پیراهن خاک خورده اش پر بود

از عطر کمـــــیل و توســــل

لااقل یــک شــب به خـواب های شکــسته اش سـری بزن

بگــــو که با جبــــرئیل و حــاج همت هم خــانه ای

شـــــاید کمـــــی آسوده تر بخوابد

حـال ماهــم مثل هم است

و جــز مـــرگ، مــلالی نیست...










کاش روزی بنویسند به بقیع، یک فراخوان کمک، طرح احداث ضریح/


کاش روزی بنویسند به بقیع، کارگران مشغولند، کار احداث ضریح/


کاش روزی بنویسند به بقیع، چند روز مانده به اتمام ضریح/
 
کاش روزی بنویسند به بقیع، مهدی فاطمه آید، به تماشای ضریح/

کاش روزی بنویسند به بقیع، عید امسال، نماز صحن عتیق/


کاش روزی بنویسند به بقیع، فلش راهنما، مرقد زهرای شفیع/


به یقین یوسف ما آمدنی است...


اللهم عجل لولیک الفرج بحق فاطمه الزهرا...


كميل نوشت:

دریای وجود از غمتان لبریز است

در غیبتتان بهار هم پائیز است

از حال دلم اگر خبر می خواهید

مانند نيشابور پس از چنگیز است













این انگشت رای پیكرهایی است كه بدنشان قطعه و قطعه و ریز ریز شد تا ما پشت ولایت را خالی نكنیم...

این انگشت رای ملتی است كه میخواهد روی پاهای خودش بایستد و در این راه

از هیچ جانفشانی دریغ نمی كند...

این انگشت، خار چشم دشمنان این مرز و بوم است...

این انگشت، كبریت به آتش كشیدن آرزوهای دشمنان ایران و ایرانی است...

این انگشت، ندای لبیك یا خامنه ای است

به كوری چشم همه ی دشمنان

دفاع ما همچنان باقیست...


الهی از عمرت پشیمون نشی...

 

در مجلس مظلومیّت مردِ غریب

بنگر که دلم میان غمخانه گم است

این ناله ز ماتمِ امامِ هادی ست

معصوم دوازدهم امامِ دهم است

شهادت جانسوز امام هادی(ع) تسلیت باد




بی حجابی


بسم رب الشهدا

زن خیره به درخت مانده بود و در شگفت از زیبایی از دست رفته اش.

اصلا انگار درخت مرده بود.

همه اش تقصیر پاییز بود؛

اول عریانش کرد و زیبایی اش را گرفت؛ سپس حیاتش را.

درخت شده بود آیینه زندگیش، رندگی ای که همه چیزش را از دست داده بود.

کاش بهار زودتر از راه می رسید و حجاب را دوباره به درخت هدیه می داد.



كميل نوشت:  به قول آیت الله بهجت رضوان الله علیه كه هروقت موقع خداحافظی می شد می گفت:

الهی از عمرت پشیمون نشی...

ماهم هرگز از عمرمون پشيمون نشيم و تو حسرت بهاري دوباره نمونيم




می گفتند :(( چرا برنمی گردی عقب با این همه ترکش ؟))

می گفت آدم برای این خرده ریزها که بر نمی گرده .

ترکش باید اندازه لیوان باشه تا آدم خجالت نکشه برگرده عقب!!!

آخر سر هم با یکی از همین ترکش های لیوانی رفت .

عقب ؟

نه !

بهشت...




نهرخین و کربلای چهار و شهدای غواصش

شلمچه و ناله های مادر مادرش

شرهانی و لاله های قرمزش

فکه و کانال کمیلش

اروند و برداران گمنانش...

من رأی می دهم به شهیدی که بی سر است





حالا برای شادی عالی جنابها

تبعید می شوند شهیدان به قابها


تبعید می شوند که سر در نیاورند

از بازی کثیف حساب و کتابها

صندوق های پر شده ی روشن منند

تابوتهای پر شده با آفتابها


من رأی می دهم به شهیدی که بی سر است

هرچند رأی باطله ام در حسابها

تقصیر من که نیست اگر سقف هایتان

اینقدر کوچک است برای عقابها

سال هزار و سیصد و شصت و گلوله رفت

آمد هزار و سیصد و نود و خوابها











كميل نوشت:

ای عشق! بیا که سینه هامان شد چاک

"این النبا العظیم؟"، گشتیم هلاک

چشمی که تو را ندیده باشد کور است

خون شد دل ما، "متی ترانا و نراک؟"







كميل نوشت:

توجیه خوبی بود به خیال خودمان....

ما که عکس شهدا عمل می کنیم

پس بگذار عکس شهدا را نبینیم

برای همین بود که فراموش شدند


شهدا شرمنده ایم....








كميل نوشت:


 آقا جان تسليت؛ بلال شما هم پركشيد

شما مانديد و خيل عظيم نخبگان بي بصيرت

چه بگويم كه نگفتنم بهتر است

الكي ميگه...!!!








aksdoni Jalalpic funpatugh com%20(9) عکس های سریال پایتخت – نوروز ۹۰



mohsen tanabande عکس های جدید محسن تنابنده نقی سریال پایتخت



شيطونه ميگه دستمو بكنم تو حلقم اي دهن منه جر بدما...









معنی حسرت رو توی هیچ کاغذی نمیشه نوشت...


روی هیچ صفحه ی سفیدی نمیشه تایپ کرد...

با هیچ زبونی نمیشه توضیح داد....

حسرت خلاصه میشه تو همین فاصله ی من و تو....


كميل نوشت: مدت هاست نه به آمدن کسی دل خوشم نه از رفتن کسی دلگیر...


 شهدا شرمنده ايم







اَين الرجبيون؟؟؟

حلول ماه مبارك رجب و ولادت امام باقر (ع) فخر ايرانيان مبارك

[تصویر: jjgol12.gif]اللهم عجل لولیک الفرج[تصویر: jjgol12.gif]

پسرم سرش میرفت قولش نمیرفت



به مادرقول داده بود حتما برمی گرده ، وقتی مادر تن بی سر فرزندش رادید


لبخند تلخی زدو گفت :

پسرم سرش میرفت قولش نمیرفت.





سرش داد میزد که باباجون چته؟؟؟

یه قٌلٌپ آب خنک دادیم بهتا....  زهر مار ندادیم که

چرا اینجوری میکنی؟؟؟ بچه شدی؟؟؟

نشسته بود یه گوشه و زار زار گریه میکرد

بقیه هم با تعجب بهش نگاه میکردن. عده ای هم میخندیدند

هیچکس نفهمید چرا گریه میکنه

اما من خوب میدونستم

خوب میدونستم یاد رفقاش افتاده که تشنه شهید شذن

خوب میدونستم از اون روز به بعد با خودش عهد کرده که تا آخر عمر آب خنک نخوره ....!!!










ای شهید عزیز ؛ افسوس کوچه ها دیگر آن کوچه های قدیمی نیستند


رنگی از درد و داغ ندارند. کوچه ها دیگر اخلاص تقسیم نمی کنند و طعم شهادت

و آسمانی شدن را در دل و دماغ عابران خسته نمی پراکنند.

دیوارها نمایش مردم فریبی است 

در شهر ما که سهم ابوذر غریبی است..........

ای شهید،راستی مگر سنگ شده ایم........!!!!؟و یا طلسممان کرده اند؟

تا خدا فقط یه سجده فاصله بود؟ امروز چه بگویم ای........برادر؟

اهل کوچه همه رفتند ولی ما ماندیم 

حقمان است اگر بی کس و تنها ماندیم

در به روی همه وا بود و نمی دانستیم 

شهر لبریز خدا بود و نمی دانستیم

هیچ تقصیر کسی نیست اگر رنجوریم 

روشنی هست ، خدا هست ولی ما کوریم

آری همسفر ، روشنی هست ، خدا هست..... 





بابا سلام و مرحبا بر روح پاکت


بر دخترت مانده زِتو عکس و پلاکت

از ابتدائی،درس اوّل را که خواندم

بابا و آب و نان ِآن بر دل نشاندم

شد سفره ی ما باز،عشقِ ما نیامد

من نان و آب آوردم و بابا نیامد

کبری تو از تصمیم بابایم چه دانی؟

تصمیم بابایم شده عشقِ نهانی

گر ریزعلی آتش زند کلِّ اَثاثش

بابای من بر عالمی اَرزد لباسش
.
.
.
.
.

بابا کجا ماندی بیا امشب عروسم

رفتی ُّو من در حسرت ِآغوش و بوسم(بهلول حبیبی زنجانی)









كميل نوشت:


باران که می بارد…

دلم برایت تنگ می شود…

راه می افتم...

من بغض می کنم…

آسمان گریه…

شهدا شرمنده ايم





گاهي يك نگاه حرام...

شهادت را برای کسی که لیاقت شهادت دارد ،

 سال ها عقب می اندازد. 

چه برسد به کسی که  ...

هنوز لياقت براي  شهادت را نشان نداده است . . . 

یک نگاه حرام . . . 

سال ها عقب می اندازد . . . 

شهادت را می گوییم اللهم الرزقنا ، اما . . .




كميل نوشت:  توصیه شیخ رجبعلی خیاط:

وقتي چشمت به نامحرم می‌افتد؛ اگر خوشت نیاید كه مریض هستی اما اگر خوشت آمد،

  فوراًچشمت را ببند و سرت را پایین بینداز و بگو:

***یا خیر حبیب و محبوب***

 یعنی خدایا من تو را می‌خواهم، این‌ها چیه؟      

 این‌ها دوست داشتنی نیستند.






در آغوش گرفته اند و می آیند ، آرام و آهسته...  صدای استخوان ها، درد را بیشتر میکند

بغض ها سنگین میشوند... 

آنقدر این حجم کوچک سنگین میشود که قافله را به زانو می اندازد...

هنوز که هنوز است در مقابل استخوان های بی سر شما لال مانده ام و در زنجیر بی پلاک !!


كميل نوشت: چقدر گمنامی خودتان را به رخمان میکشید...؟

بخدا شرمنده ايم، شرمنده ترمان نكنيد


ياد آنان كه از خدا گفتند



یاد آنان که از خدا گفتند


واقعاً یا امام رضا گفتند 

اکثراً بی کفن شهید شدند


بسکه از داغ بوریا گفتند

شب جمعه به دوستانِ خود از

قصد رفتن به کربلا گفتند

عده ای مصلحت طلب ماندند

پس از آنها چه حرفها گفتند

با دروغ و دغل ز بیت المال

سیر خوردند و قِصه ها گفتند

دردِ جانباز را نفهمیدند

به فداکاری اش چرا گفتند 

بین دانشکده به فرزندِ

شهدا حرف ناروا گفتند

عده ای آل رهبری بودند

باز از غیرت و وفا گفتند







محكوميت نبش قبر صحابي بزرگوار پيامبر(ص) و يار عزيز حضرت اميرالمومنين علي(ع)


این نبش قبر، عقده ی دیرینه ی شماست

این ها گواهِ جنگ علیه خودِ خداست

وهاّبیان پست! چرا بس نمی کنید

اندازه ی خصومت یک قوم تا کجاست؟

گیرم که نبش قبر کنیدش، چه فایده؟

دیگر مزارِ ابن عدی در قلوب ماست ...

"یک عده آمدند پی نبش قبر"، آه

این حرفها چقدر برای من آشناست

تاریخ چند صفحه ورق خورد تا رسید

آنجا که دور قبر غریبی سر و صداست ...

تا نبش قبر فاطمه راهی نداشتند

دیدند ذوالفقار به دستان مرتضاست

ذهنم دوباره رفت به جایی شبیه این

حرف مدینه نیست دگر، حرف کربلاست

ده نیزه دار دور و برِ قبر کوچکی

حلقه زدند... لشگر دشمن چه بی حیاست

حالا رباب مانده و یک شیرخواره که

مثل سرِ حسین، سرش روی نیزه هاست...



 
شهید زین الدین : اگر کسی در شب جمعه مارا یاد کند ، ما نیز او را نزد ابا عبد الله یاد میکنیم

شادی روح شهدا صلوات...