اینجا لجمن است

لبه جلویی منطقه نبرد

اینجا لجمن است

لبه جلویی منطقه نبرد

غذایی با طعم جاوید شاه ...

22 بهمن سال 92 بعد از راهپیمایی که داشتیم با دوستان قرار شد ساندویچی بخوریم و بعد راهی منزل بشیم . به همین خاطر موتور ها را به سمت یک ساندویچی حرکت دادیم . هنگام صرف ساندویچ مغازه دار که از سر و وضع متوجه شد از راهپیمایی می آییم رو کرد به ما گفت :

چه خبر شلوغ بود ؟

ما هم جوابش را دادیم که بله از سالهای گذشته شلوغ تر بود و الخ ...

اسمش احمد آقا بود و به نظر هم اهل این مسائل نبود ، ادامه داد :

یادم نمی ره سال 56 تو بحبوحه ی انقلاب بود که با پدر خدا بیامرزم رفته بودیم اراک . دم ظهر که خیلی هم گرسنه شده بودیم ، تصمیم گرفتیم ناهار را در رستوران بخوریم .

صاحب رستوران از اون آدمای شاه دوست بود که تا قیافه ی منو بابام را دید گفت : ناهار نداریم ...

ما هم که می دونستیم ناهار داره بهش التماس کردیم که بابا ما غریبیم و داریم از گرسنگی تلف می شیم . فعلا هم رستوران دیگه  ای سراغ نداریم بریم . ماهم که می خواهیم پولت را بدیم چرا قبول نمی کنی بیاییم داخل که از کوره  در رفت و گفت : من فقط به یه شرط بهتون نهار می دم .

گفتیم چه شرطی ؟

گفت سه بار با صدای بلند بگید : جاوید شاه ... جاوید شاه ... جاوید شاه ...

احمد آقا همین طور که داستان را داشت ادامه می داد و کم کم به پایان می رسوند من با خودم فکر کردم که عجب ! ما از جیب خودمون هم خرج می کنیم ، بنزین می سوزونیم و بعد از 35 سال که از انقلاب می گذره هنوز داریم می ریم راهپیماییی و هیچی هم از هیچ کس طلب کار نیستیم . تازه اگه هزار تا هم جاوید رهبر بگیم این احمد آقا نهار مفتی بهمون نمی ده !

آخر داستان را نفهمیدم چی شد که آیا این دونفر جاوید شاه گفتن یا نگفتن ، اما رو به احمد آقا گفتم : حالا ما چی بگیم که ساندویچ مفت بهمون بدی که خنده ی دوستان و خود احمد آقا جواب قانع کننده ای به سئوالم بود !